یادت بمونه دقیقا چه وقت جواب تلفن ندادی و نامرئی شدی. من رو که می دونی چقدر دوستت دارم. من فراموش می کنم ولی تو یادت بمونه...
تو از منی.به من برمیگردی.
یادت بمونه دقیقا چه وقت جواب تلفن ندادی و نامرئی شدی. من رو که می دونی چقدر دوستت دارم. من فراموش می کنم ولی تو یادت بمونه...
تو از منی.به من برمیگردی.
دلم نمیخواست باور کنم مهم ترین و عزیزترین آدم زندگیم نمیتونه در برابر مرگ از خودش دفاع کنه. حامی و پناهگاه من همون آدم بود که روی دست بردنش؟! همه ی عمرم بازی خوردم از احساسم.از اعتمادم.من مرده بودم نه مامان.
جوشن کبیر دیگه دعای هرسال نیست.مداد برداشتم روی کفن جوشن کبیر نوشتم. وضو داشتم؛ روزه بودم روز خاکسپاری.الان پوسیده؟ خودش؟ پارچه؟ دست خط منو تنش کردن؟ پوشیدنی نبود؛ پیچیدنی بود. جوشن کبیر دیگه دعای هرسال نیست.
گفتم خدا اگر وجود داشته باشه برای خلق کردن شما به خودش می باله.
جواب داد: لطف داری ولی خدا اگر باشه برای بارون و بستنی شکلاتی و لبخند باید بیشتر به خودش افتخار کنه تا من!
خجالت کشیدم به خودش بگم که برای من مثل بستنی شکلاتی هست و دیدنش تحمل تمام تلخی های جهان رو ممکن میکنه.
خوشحالم که هنوز میشه بیام پیشت برات شعر بخونم. خوشحالم که میتونم احساست کنم...زیبایِ همیشه.
دلم میخواد استعفا بدم بنشینم خونه عزاداری کنم. یه مدت رها باشم به خودم وقت بدم افسرده یا افسرده تر بشم. چیزی که دلم میخواد رو نادیده میگیرم و می ایستم. ایستادن جنگ سخت تری هست. باید با خودم بجنگم نه با دیگران.