تعز من تشاء و تذل من تشاء
پام فکر کنم از دوطرف مو برداشت
دلم واسه بچه ها تنگ میشه اگر مجبور بشم خونه بمونم
ولی من پروردگار متعال تحمل دلتنگی ام
میشینم درس میخونم :)
تعز من تشاء و تذل من تشاء
پام فکر کنم از دوطرف مو برداشت
دلم واسه بچه ها تنگ میشه اگر مجبور بشم خونه بمونم
ولی من پروردگار متعال تحمل دلتنگی ام
میشینم درس میخونم :)
رفتن به معاون اموزشی گفتن معاون انضباطی جدید رو میشه بغل کرد؟ تپله کیف میده بغل کردنش. کلا از یهویی صمیمی شدن خوشم نمیاد. صدام زد دفترش معاون آموزشی گفت گارد نداشته باش. بغلشون کن. گفتم زوده
گفت حداقل مانع نشو وقتی دوست دارن بغلت کنن
تو یادگار روزهای مهمی هستی اما من مهم ترین یادگاری زندگی خودم هستم.
تو رو یادم نمیره اما غمگین نمیشم از دوریت. آدم به عادت زنده ست. به جدیده هم عادت میکنم.
عطیه دیشب میگفت ده ساله دوستیم هنوز نمیدونم کِی سرکار میذاری آدمو کِی مسخره میکنی کِی شوخیه کِی جدیه؛ انقدر طبیعی رفتار میکنی آدم گیج میشه.
میگه این اخلاقت کلافه میکنه ادمو
نمیدونم باید رو کدوم حرفهات حساب کنم به کدوم بخندم.
روز سختی بود. ماشین یکباره وسط بزرگراه خاموش شد. واشر سر سیلندر سوخت.
مثل هر مادری که دوست داره خودش درد بکشه اما سوزن به دست بچه ش نره از زخمی که برداشت و دردی که میکشه غمگینم. امیدوارم زودتر حالش خوب بشه.
به سپهر میگم دوستت دارم پسرک!
میگه این دروغ که میگی راسته؟
آخه بچه جان بذار مارک اون کتی که برات خریدم رو ازش بکنی بعد بگو دروغ! یک سوم حقوقم رو دادم واسه ش کت تک خریدم؛ به عمرم برای خودم لباسی به این گرونی نخرده بودم. کتش رو دوست ندارم ولی مهم اینه که خودش دوستش داره.
بهش میگم عمه ی خوبی ام؟ میگه بدک نیستی :) هنوز جا داره بهتر بشی.
من صبوری میکنم صبوری میکنم صبوری میکنم صبوری میکنم بعد وقتی می بینم مورد قدرشناسی قرارنگرفتم رها میکنم.
مهندس احمدی داره از ایران میره گفته بیا مجموعه ی ما کار کن تا هستم؛ گفتم قول دادم. تعهد دارم به کارفرمام. گفت بی مزایا و با حقوقی که با مبلغش شبیه رایگان کارکردنه . گفتم مثل ازدواجه؛ آدم وقتی بعد از ازدواجش یه آدم بهتر می بینه که قراردادش رو فسخ نمیکنه. گفت آدم باید به خودش پایبند باشه. گفتم آدم خودش رو در بقیه می بینه و به اون تیکه های اشنای خودش که در دیگران می بینه پایبند می مونه.
کلی خندید بنده خدا گفت احترام زیادی براتون قائلم ولی شما خیلی دیوونه ای.
امروز که رییسم رو در جوار خانومشون و فرزندانشون دیدم داشتم فکر میکردم چقدر خوشحالم که تحت مدیریت چنین مرد نازنینی کار میکنم.
درست بودن یک مدیر باعث میشه مجموعه ی درستی شکل بده و من تنها دلیل اشتغالم در مجموعه ی ایشون سلامت و آرامش فضایی هست که ایشون راهبری میکنند.
سرشون سلامت و عمرشون طولانی
همه ی دانسته هاتون از آدم رو تو صورت آدم تف میکنید اسمش رو هم میگذارید توجه و رفاقت و صداقت.
خوب اشتباه از منه که قیمه رو می ریزم تو ماست و از زمین و زمانم با تو حرف میزنم.
دوستت دارم و ازت عصبانی ام. با تشکر
صبح خواب آلود واتس اپ رو باز کردم دیدم امید این پیام رو فرستاده:
دوست داشتنت بهانه بود
من تو را برای "نفس کشیدن" میخواستم.
برای زنده ماندن...
#سید_علی_صالحی