روز هفتم

فرشید وقتِ رفتن بغلم کرد در گوشم گفت هنوزم میگی از زندگی قبیله ای خسته ام؟ گفت شب که از خواب بپرم حتما اول چشمم دنبال تو میگرده تو خونه... مردها چرا متوجه نمیشن آدم وقتی باهاشون قهر میکنه باز لازم داره کنارش باشن. من دوست دارم قهر باشیم اما فاصله نگیری. باشه؟ یه روزی به امید میگفتم قهر کردن سخت ترین کار دنیاست. دلتنگی رو طاقت آوردن سخته.

 

ای یار جفاکرده ی پیوند بریده*

تا میخوابم حس میکنم با نوک انگشت به در اتاقم میزنه میگه فاطمه گلی از عمر شبی گذشت و تو بی خبری

بیدار میشی گلی خانوم چایی دم کردم 

و من بیدار میشدم می دیدم پیرمرد به قرار لطف همیشه پاک کردن گاز و یخچال و شستن ظرفها رو که مامان گذاشته بود من انجام بدم؛ انجام داده. میگه ظرفها رو خودت بچین در کابینت که قسمت راست باشه کمک کردی دل مامانت هم به دست بیاد.

تو را بخواه که آغوشت هنوز میل بغل دارد*

بین جعبه های عروسکهای نو کمد دیواری یک یادداشت پیدا کردم از مامان:این عروسکها و اسباب بازیها را برای بچه ی فاطمه خانوم خریدم.اگر من نبودم بغلش کنید ببوسیدش به دخترم بگید مادرت خیلی دوستت داشت فرشته ی من.

برگه چروک داشت؛ بی شک وقت نوشتن خیس شده بود از اشکهاش و باز خیس شد از اشکهای من. پیش بینی نمیکرد یابنده یادداشت من باشم. منم پیش بینی نمیکردم روزی بخواهمخودم رو چنین تنگ در آغوش بگیرم و بغل کنم.

جام غم را تا به انتها نوشیدن

از خودم می پرسم مگه ممکنه؟

و به خودم جواب میدم : بله ممکنه.

از دست دادن دستهات به تنهایی عزای عمومی ست

بی رحمی نیست دفن کردن و ندیدن روند از بین رفتن بدنهایی که سال ها ازشون خاطره داریم؟ کاش قبرها شیشه ای بود. 

مثلا من نگاه میکردم دستهایی که جمعه پیش موهای من رو بافت الان در چه حالی هست.

نمیشد؟

عملِ قلبِ باز

قلبم کجاست 

چرا هرچی میگردم پیداش نمیکنم

زنده زنده قلبم رو از سینه م درآوردن.

میگن ببین همدردیم؛ حواسشون نیست همخونه بودن بعد از نبودنش به تنهایی میتونه یک درد تلقی بشه.

زندگی پر از روزهای سخت بود

یک ماه دیگه روز چهلم هست و فردا عصر مراسم شب هفت.

صبح همه ی توانم رو جمع میکنم که برگردم سرکار. اعتراف میکنم خیلی سخته.

چو بوی گل به کجا رفتی*

کاروان بنان رو گوش میدم...

دلم کجاست

پیش خودم نیست.

خاکم بر دهان

سالن تطهیر قبل از تشییع به شکل خصوصی دونفر از نزدیکان متوفی رو صدا میکنن که بند کفن رو باز کنن و صورت رو نشون بدن و تایید بگیرن که مرده با نام تطبیق داره. خاک تربت رو گل کرده بودن و به دهانش ....

بچه که بودم میگفتم بابا چرا سبیل داری؟ بوسهات تیغ تیغی یه. میگفت باید فرق کنه بوسه ی من با مامانت. بابا برام مهمه بدونم اونجا هم از همه سراغمو میگیری که با بهونه گیری و از سرمحبت بگی دخترِ آدم هروقت از راه برسه دیره یا نه! بابا من چند روزه خونه ام و بیخودی دارم از مرخصیهام استفاده میکنم. خونه گرم نیست.

 

تو شاگردم نیستی؛ معلم منی

زینب

تو چه میدونی چقدر عزیزی برای قلب من

دخترکم نازنینم 

فدای مهربونی و پریشونیت...