۱۳۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

خصوصی سازی

اولش فکر میکردم دیگه حریم خصوصی نداریم ولی الان فکر میکنم رابطه مون کلا خصوصی سازی شده.

ظاهرا صادق

صداقت هم میتونه شکلی از فریبکاری باشه.

ما همه خوبیم

خانوم

من با گریه های نیمه شبِ پسر بزرگ و شوهرت چه کنم؟

چگونه با تو بگویم که بی تویی ست غمم*

دنیا شبیه چای سرد از دهن افتاده

شبیه غذای چرب که سرد شده و چربیش ماسیده

به این حال میگن افسردگی یا غم؟

برای من انگار یک روز گذشته

 وقتی می بینم چشم همه برای درآوردن مشکی ها بعد از حدود دو ماه به من هست و ایستادن که دخترکوچیکه ی حاج خانوم دل بکنه از عزاداری میفهمم رفتارم یه جور خودخواهیه...با غمم که نمیخوام بقیه رو زجر بدم. سورمه ای یا سرخابی...هر رنگی بپوشم روند از بین رفتن بدنش رو کند نمیکنه. 

جهانِ نشانه ها

باز خوابش رو دیدم.مثل همیشه که آخر شب به بهانه چای با هم حرف میزنیم...میزدیم! گفتم مامان هنوز خیلی چیزها مونده بود یاد بگیرم ازت؛ لبخند زد گفت فارغ التحصیل نشدی که؛ یادت میدم. دستش رو گذاشت روی دستم گفت وقت هست؛ یاد میگیری فقط کافیه دقتت رو بیشتر کنی.

حیرت انگیز مثل شناخت

بخش سخت زندگی شناختِ خودِ ماست. روزی که خودت رو تجربه میکنی و حیرت زده در ذهنت این صدا می پیچه که: واقعا این منم؟!

فاصله بگیرید

آدمها وقتی فقط به خودشون حق میدن و یقین دارن درست هستن خیلی ترسناک میشن.

شرح حال بیمار

افسرده ها سر ساعت در محل کار حاضر میشن. به کارهای خونه رسیدگی میکنن. زبان انگلیسی و فرانسه رو دنبال میکنن. ادبیات و شعر رو دوست دارن و کتاب هم میخونن.با نرم افزارهای تخصصی رشته شون کشتی میگیرن.استخر و کوه و پیاده روی میرن و به ظاهرشون هم توجه دارن...فقط کمی غمگین تر هستن در عمق احتمالا و لااقل برای مدتی سکوت و خلوت رو بیشتر دوست دارن حتی اگر به دوست داشتنشون جامه ی عمل نپوشونن.

از کمک گرفتن در شرایط روحی بد ، نترسیم!

هفته اول بلند بلند با مامان حرف میزدم. هفته دوم پرخاشگر شده بودم و به سختی جمع رو تحمل میکردم.رهام میکردن تا روزی 15 ساعت میخوابیدم.

به پیشنهاد مشاورم رفتم پیش روانپزشک و گفتم به شدت رفتارم بد شده. دلم میخواد بمیرم.

گفت تو عصبانیت به کسی هم صدمه زدی؟ آسیبی به خودت زدی؟ چیزی پرت میکنی؟

گفتم نه ولی دیگه حواسم نیست کسی که روبه روم ایستاده بزرگتره. راحت داد میزنم بلند میگم که حوصله دیدن هیچ کس رو ندارم. از تمام جهان متنفرم.اینطور نبودم همه ی 27 سال عمرم.

گفت افسرده شدی! 

این رو نوشتم بگم روانپزشک آدم ترسناکی نیست و صرفا پزشک دیوونه ها و مجانین هم نیست.