دکتر از سفر برگشته و تازه سال نو مبارکی و این حرفها
که بچه بنشین سر درست.
و من حرف درس که بشود طفل گریزپا که نه؛ دو بال دارم و فراری ام :)
دکتر از سفر برگشته و تازه سال نو مبارکی و این حرفها
که بچه بنشین سر درست.
و من حرف درس که بشود طفل گریزپا که نه؛ دو بال دارم و فراری ام :)
چند روز و شب است در فکر توام و چون میدانم پریشانی حرفی نزدم. دلتنگی و پریشانی داشت در دیگی که سَرِ من بود باهم قل میزد.سحر دیدم پیامت را...و حالا پریشان ترم. چرا خوب نیستی خانومِ عزیزِ ما و چرا شبهات به بی خوابی میگذرد؟!
وقتهایی که قهر میکنی؛ منو بو بکش.
من یه جایی نزدیک دفتر کارت یا خونت هستم.
ببین! من قهر نمیکنم و با فرصت دادن به بهانه اینکه متوجه بشیم کی اشتباه کرده شما رو از خودم نمیگیرم.
امضا؛ خواهر کوچیکه
گفتم تو واقعا ناراحت نبودی علیرضا ازدواج کرد؟
گفت فاطمه علیرضا نامزد داشت با هم آشنا شدیم؛ معلومه که ناراحت نشدم.
گفتم: یعنی دوستش نداری و چند ساله دوستین؟
گفت خیلی دوستش دارم ولی حتی مثل برادرم نیست. علیرضا خواهرمه همین قدر امن و نزدیک.
شاید حق با تو باشه و ما خدا رو تصور کردیم تا ترس های ما رو پوشش بده.
حتی اگر اینطور باشه ساختن چتر راه حل بود نه خود فریبی.