۱۵۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

با شعله ات شب حقیقت نداشت*

رویای تو برای من امروز فقط یک نتیجه است.

سفر سختی بود اما من زنده برگشتم.


بخیه

آن چیز که مرا نکشد لزوما قوی ترم نمیسازد!

گاهی هم زخمی ترم میسازد.

لذت ارضای کنجکاوی

خانوم و آقا فرقی نداره؛ از احساس صمیمیت یهویی امنیت نمیگیرم.

میگه برای عید موهات رنگ کردی؟ خوب عزیزم شما چرا فکر میکنی چون خانومی شماره کفش منو باید بدونی! اگر قرار بود شما بدونی قطعا نظرخواهی میکردم. آخرش هم میگه فاطمه تو دوست داری سکرت باشی! خوب به دوست داشتن بیمارگونه م وقتی منجر به آسیب برای شما نمیشه احترام بگذار.

محصولات جامعه مردانه

خانوم ها بفرمایید سر جاتون!

یکی از وسط جمع میگه ما که خانوم نیستیم دختریم! کناریش میگه دوشیزه.

بعضی ها ریز و بعضی ها بلند میخندند. فکر میکنم این باور محصول نگاه خشن و مشمئزکننده ی مردانه ای ست که روز زن/مادر را از روز دختر منفک دانسته و یک دختر ۱۷ ساله را وادار میکند به چنین خطابی اعتراض کند و به آگاهی اش از رازی که آنها را از زنان جدا کرده شاد شود و بخندد.

خانوم منزوی


وقتی کنار کارتابل ها شعر میگذاشتی باورت نکردم؛ حتی وقتی صبح ها روی میز کارم شاخه گل رز قرمز می دیدم درک نمیکردم ممکنه دوستم داشته باشی.وقتی روز آخر گریه کردی دلم لرزید اما بازم باورت نکردم. الان که یکسال گذشته کم کم دارم باور میکنم مریم دختر مهربونی بود که شعر و گل رو خرج پیشرفت شغلی نمیکرد.

مریم

 دوست داشتن آدمها رو از تو یاد گرفتم. ولی هیچ وقت اون طور که یاد گرفتم دیگران رو دوست داشته باشم تو رو دوست نداشتم؛ یا داشتم اما برای دوست داشتنت صبوری نکردم کرشمه نخریدم.

فست فودی و استیکری دوست داشتن به هیچ دردی نمیخوره.

اعتیاد به باهم بودن

آیا ما واقعا به پیام رسان ها نیاز داریم یا به اونها اعتیاد پیدا کردیم؟ 

الان که همه روی گوشی هامون ایمیل چک میکنیم ....

تو پیوسته با منی حتی وقتی جدا از منی

آمار طلاق سال ۹۶ به بیشترین میزان در تاریخ ایران رسیده . عمده این آمار مربوط به شهرهای بزرگ هست.
از هر طرف نگاه کنیم من و تو باید بریم یه روستا زندگی کنیم که جای مانتو شلوار اداری با بلوز دامن گلدارتو کوچه هاش راه بریم باغچه مون ریحون و شاهی داشته باشه صبحونه تخم مرغ تازه بخوریم یه چیزی بکاریم که دلمون بتپه بارون بیاد یا نه؛ نه که قیمت دلار چک کنیم. خوشبختی دور تر از قاب های شیک این شهره...بیا بریم تا دیر نشده.

بین مجازات و جرمم تناسبی نیست

خواستم بخشی از خودم رو فراموش کنم شما رو نادیده گرفتم.

ساعت دو و نیم با صدای سرفه ش بیدار شدم؛ گفت برو بخواب چیزی نیست خوب میشه.

من چرا ندیدمت؛ گله کن حرف بزن با خوبیت نکش منو. این تنبیه منصفانه ای نیست.


افکار متعفن

رفتیم فرهنگسرای نیاوران.داشتم خفه میشدم؛ یک وقت هایی با حرف زد در معرض فهمیده نشدن هستیم و هرچه میگفتم درک نمیکرد. حتما برای او هم حرف های من آزاردهنده و گنگ بود. گفت: اگر وضع مالیم انقدر خوب بود که یکی دو تومن برام مهم نبود قطعا دلم نمیخواست زنم! کارکنه.اما من انقدر روشنفکر هستم اجازه بدم زنم! کار کنه زنم! هم باید انقدر فهمیده باشه که بدونه ولخرجی نکنه و اگر خواست حقوقشو خرج کنه اجازه بگیره.

وقتی رفت با خیال راحت نشستم در کافه و از بوی گند سیگار لذت بردم چون فهمیدم بوهای بدتری هم در جهان وجود دارد.