۱۵۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

ثبت یک لحظه با عطرهایش

بابا گفت گرسنه ای قسط داری اجاره خونه میدی آخه چرا انقدر کار میکنی!
حرفش تموم شد و یه لیوان آب ریخت برای خودش. برای اولین بار گوش دادم به صدای آبی که از آبریز به کف و دیواره های لیوان برخورد میکرد. میخواستم برم بابا رو بغل کنم ببوسم ولی خشکم زد.
حتی دلم میخواست حرف بزنم اما نتونستم. فقط نگاه کردم که جزئیات اون لحظه در خاطرم بمونه.

نوری کنار کوه

سال های زیادی در یادم بود که کفش های موسی در زندگی امروز ما چه مصداقی داره

شاید امنیت آرامش محبت

اول باید داشته باشمت که وقتی صدام زد بتونم از تو جدا بشم.

زمین هم جای بدی برای اسکان نیست

من به خاطز سیب از بهشت رانده شدم

تو به خاطر من

بخشش از دوست تر داران است

مثل باران بهاری که نمیپرسد کِی
بی خبر در بزن و سرزده از راه برس
حسین منزوی

قیمتی

مراقب آدم های خوب در زندگیتان باشید. اینها باقیمانده ی بهشت هستند روی زمین....
آنها را به خودتان آغشته نکنید؛ بگذارید زمین هنوز نمی از بهشت را داشته باشد.

دزدی که رفت

صبح تماس گرفته میگه آقادزده اومد همه پولهای ما رو برد. میگم خواب دیدی؛ واقعی نیست عزیزم.
میگه با چشم های خودم دیدم خواب نبود....
ما گاهی داریم در یک خواب زندگی میکنیم؛ هرچی هم دیگران میگن بیدارشو تموم شده میگیم نه

روح تکانی

اول فرودین سال نوی عمومی ست. تولد؛ سال نوی شخصی و خاص یک نفر است.
تولدم برای من شبیه به اتمام و شروع سال مالیاتی ست. استهلاک روحم را حساب میکنم حسابم را با خودم روشن میکنم. روزهای سخت و پر محاسبه ای ست و خوب غمگینم اغلب کمی قبل تا کمی بعد از تولدم...غم بی دلیلی هم نیست؛ یک سال دیگر هم رفت.

کلید که داری

روحم سرماخورده.

در و پنجره ها رو می بندم دلم گرم بشه

تو پشت در نمون؛ رسیدی برگرد خونه.



هرکه محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد*

سعدی در بیت فوق تو را تصویر کرده.

مهربانیهات دشمن خستگی ست

بعد از سه روز کاغذ و گل و کنف را از دور کتابی که هدیه گرفتم باز کردم...
با حالی که این روزها از چشمهات می بارد رفتی کتاب را رساندی به نویسنده و او هم از همه جا بی خبر امضا کرده و مهربانی کرده در بذل کلمات. در این روزهای سختی که میگذرانی باز چقدر به من نزدیکی.