گفتم: نه مریم! فقط حس میکنم در برابر دردهای دائمی سر شده م.
استعداد عجیبی دارم که روزهای متمادی در تخت بمانم تا غرق شوم در خواب و بیداری.قطعا از چنین وضعی خسته هم نمیشوم. بیشتر دارم مراقبت میکنم استعدادم شکوفا نشود.
با "کلمه" تو را بغل میکنم ؛ با "سکوت" خودم را.
گاهی همراهم باش و تماشا کن بغل کردن خودم را اما چیزی نگو که به نفع دوست داشتن تو از مهربانی با خودم دست بکشم.
اجاره گلخونه چند ماه پرداخت نشده بود و حاج زمان که صاحب زمین بود به استناد یکی از بندهای قرارداد میتونست حکم تخلیه بگیره. سربه زیر رفت و گفت: حاج آقا نداشتم شرمنده حالا هم امر کنید خالی میکنم.
حاج زمان دستی به موهای پرپشت و سفیدش کشید و گفت: مهرسردی نکن! دلم به تو گرمِ نه پول اجاره؛ مهرسردی نکن مرد. سرتو بیار بالا نگاهم کن.
شبی که این خاطره رو گفتی؛ من تو بودم و تو پیرمرد.
نسخه انگلیسی اسناد مناقصه رو داد به من گفت صبح نظرتو بگو؛ گفتم نمیرسم! گفت نمیشه مال سوسنه!
تا صبح بیدار موندم و با کمک گوگل ترنسلیت ترجمه کردم و گزارش نوشتم.
همیشه اونهایی که تونستن ما رو وادار به پذیرش شرایط سخت کنن باعث شدن رشد کنیم.
من و شما سر دو تا موضوع توافق صد در صد داریم!
دوست داشتنِ مریم و گل های شمعدونی.
قرار شد تلخی های گذشته را تکرار نکنم .
فاصله را حفظ کنم .
سردی و بی مهری نکنم.
همه ی حواسم را جمع میکنم مزه ی امروز از جانم پاک نشود.