جمعه قرار بود بریم توچال گفتم شلوار ورزشی تابستونی ندارم. سایزم رو پرسید عکس فرستاد این مدل این رنگ ها کدومش برات بخرم؟ جواب دادم: دستت که گوشه عکسه چقدر قشنگه.
جمعه قرار بود بریم توچال گفتم شلوار ورزشی تابستونی ندارم. سایزم رو پرسید عکس فرستاد این مدل این رنگ ها کدومش برات بخرم؟ جواب دادم: دستت که گوشه عکسه چقدر قشنگه.
وقتی ازت ناامید شدم یادآوری روزهای خوب گذشته کمکی نمیکنه؛ اینکه در آینده چی میتونیم باهم بسازیم هم راه گشا نیست. اشتباه نکن! من فقط ازت ناامید شدم اما بهت اعتماد دارم. ناامیدی میوه ی درختی هست به نام بی ایمانی؛ من ایمانم رو به تو از دست دادم.میدونم معلقی میدونم بهت سخت میگذره خدایی هستی که بنده اش دیگه بهش نیاز نداره ایمان نداره خدایی که داره از درجه خدایی به دنیای آدم ها تنزل درجه پیدا میکنه.
به رویا میگفتم چه طور انقدر محکمی؟ هیچی تو رو از پا درنمیاره. گفت فاطمه وقتی پناهگاه بقیه ای و بقیه ازت امنیت می گیرن باید محکم باشی سر اونهایی که بهت پناه آوردن آوار نشی. این شکلی جواب نداد ولی من اون لحظه رو در ذهنم این طور ثبت کردم.امشب یکی گفت حالم بده گفتم خوش به حالت که میگی.اما عمق دلم غبطه ای نبود. چند سال پشت سر هم من آدمی بودم که در جواب حالت چه طوره ی هر روز صبح مریم میگفتم: خسته ام حوصله ندارم نپرس. از مسیرم از خودم از اشتباهاتی که منجر شده به فهم امروز فاطمه ممنونم . از همه لحظه هایی که فهمیدم خطا کردم اما جرئت کردم ادامه دادم و یکجا نشین نشدم.
میشه از سر عادت از عبارت " اگر عمری برام باقی باشه" استفاده نکنی؟
چون من بدون شما در این جهان نقشه ی راهمو گم میکنم. لطفا عمرت باقی باشه؛ باشه؟
گفت انقدر فلفل نریز روی غذات! اصلا تو چرا انقدر فلفل قرمز میخوری؟
چند روز فکر کردم تا به اول ماجرا رسیدم؛ روی هر غذایی که در بشقابش می کشید فلفل می ریخت. من همیشه دوست داشتم چند قاشق غذا از بشقاب امید بخورم. می خندید میگفت نیت کن بخور شفا میگیری منم می خندیدم.به خودش قول داده بود غذا با فلفل بخوره من به خودم قول داده بودم از گوشه بشقاب امید غذا بخورم بعد از یه جایی حتی وقتی نبود من روی غذام فلفل قرمز میریختم.