بهار امسال به دلیل حجم کارش بهار سختی هست.سخت ترین بخش این بهار فروردینش بود. فروردین امسال بیش از هر وقت دیگه ای نوشتم؛ زندگی گاهی باعث سایش روح میشه در اون لحظه ها نوشتن کنسرو اسفناج هست و من تنبل ترین ملوان زبل جهان!
مبعث
یعنی خدا هم یک انسان به ثبات رسیده با تجربه های زیستی متنوع را برای کار بزرگش ترجیح میدهد.
از آدم ها نمیپرسم چرا نیستی، شما هم نپرسید.
تحت فشار مجبورشون نکنیم دروغ بگن.
چون ممکنه بگن مشغله و کار و اینجوری قطعا خیلی بهمون بر میخوره!
هرچقدر تلاش کنید از تجربه های ارتباطی دیگران استفاده کنید خلاقیت ها خلاصه میشه به شکل خاصی از ارتباطات.
نوه عمه م رو که نمیتونم ترک کنم بلاک کنم قهر کنم مثلا هفته ای یک روز هم قراره ببینمش خیلی هم به نظرم از حیث بیخود بودن مشابه خودم هست! حالا اگر این گوشه ارتباط که نمیشه براش نوشت " تو بمان با دگران وای به حال دگران" و حتی نمیشه با فرد مذکور چون رابطه چندان نزدیک نیست گفتگو کرد؛ چه باید کرد؟ قطعا اول باید فکر کرد .
برای دوستی نوشتم که حس میکنم سطحی شدم...
ادا در آوردن حتی ادای یه آدم عمیق و فهمیده ؛ شکلی از ابتذال هست به زعمِ من.
و من الان ادا ام. حتی یه خود سطحی اصالت و برتری داره به یک خود غیر اصیل .
بد بودنِ خودم رو تشویق نمیکنم؛ اما قطعا برای تغییر باید پذیرایِ خودمون باشیم.
گفتم بخشیدیش؟ گفت آره فاطمه واقعا دیگه بخشیدمش. حتی دلم براش تنگ شده بود.
من از مهربونیت میترسم.از اینکه هربار بغلت میکنم با ترس بو میکشم تو رو که نکنه دفعه بعد تنت گرم نباشه.
ما تو رو توی خاک میکاریم بعد جوونه بزن دوباره برگرد پیشمون.