۹۳ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

شبها بعد از شما صبح نشد

صبح ساعت 6 صبح راننده تپ سی آهنگ رضا بهرام پلی کرد...

لعنت به شبهای بعد از تو

و گریه کردم تا مقصد...

راننده گفت خانوم خوبی؟ 

خوبم؟! خوب نیستم؟! نمیدونم

غم با تو میتونه به شادی ترجمه بشه*

زهرا 

غمت هم مثل شادیت برای من عزیز و دوست داشتنی هست.

دور نشو وقتی غمگینی...

با من باش

جاده باریک میشود

دیروز صبح که قطعی حساب کرده بودم داستان رو به پایان هست به خودم گفتم فاطمه نترسی ها! هشت ماهی که گذشت رو ببین. تو برای تحمل دلتنگی خیلی جا داری؛ پس نگران نباش که دلتنگ بشی از رفتنش...

به خودم گفتم نترس و درست باش.

درست بودن همیشه انتخاب سخت تری هست و هر وقت میخوام درست باشم فکر میکنم تایید مامان رو دارم و این خوشحالم میکنه.

خدایی بزرگتر از همه چیز

ایمان در تمام ابعادش باشکوه و زیباست 

چه در بعد ایمان ابراهیم به خدا

چه ایمان من به تو 

آدم بدون ایمان سست و شکننده ست 

بدون پرستش زندگی روح نداره.

لذت اظهار عشق

خانوم منصوره آقایی 

شما ستون فقرات منی. با تو احتمال ریزشم به حداقل میرسه.

قیاس مع العاشق

رفاقت کهنه شراب محسوب میشه

عشق نوشابه گازدار

دیروز تو جاده بهم گفت...یه گوشه نوشتم که یادم بمونه.

امیدم باش رفیق

سادگی های تو رو دوست دارم

هربار که صدام میزنی فاطمه ی دلم فکر میکنم اگر تو برادرم نبودی یه چیزی در دنیام کم بود.

به پاسداشت یک حضور 9 ساله

نقطه اوج خوشبختیهای من حضور توست در زندگیم...

حتی کم و کوتاه و دور 

اما هستی و می درخشی.

 

دلتنگم و دیدار تو درمان من است*

غریبی و اسیری چاره داره

غم یار و غم یار و غم یار*

 

آخ امان از یار وقتی به جای اینکه حوله پوشیده و از حمام دراومده قربون صدقه ش بری؛ میری سردخونه و کشو رو میکشن بیرون میگن بفرمایید؛ این هم یارِ شما. 

سعدی راست میگه که بی عمر زنده ام من؛ آخه واقعا روز فراق را که نهد در شمار عمر!

 چه فراقی هم! فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت...مثل قورت دادن خون و اسید...فراق یار تک تک ثانیه هاش مزه زهر میده و من ماههاست زهر میخورم و زنده ام هنوز. 

برسد به دست بهترین رضای دنیا

 تولد مامان امسال، شب که برمیگشتم خونه کیک خریدم با بابا خوردیم.

فرداش از مدرسه تماس گرفتم گفتم درچه حالی آقا رضا؟ گفت چای و کیک میخورم. عصرش مرد!

امروز تولد باباست و من نمیدونم چیکار کنم...

دوست داشتن هم لذت داره هم درد...تولدت مبارک آقا رضای خوبم.

کاش میشد ازت خواهش کنم از طرف من مامان رو بغل کنی ببوسی.

بابا یادته میگفتی آدم حتی اگر کوچه پشتی هم رفته باشه دوست داره وقتی برمیگرده خونه، زنگ بزنه و زود در رو براش باز کنن بیان استقبالش که متوجه بشه منتظرش بودن و از برگشتش خوشحالن ؛نه اینکه کلید بندازه بی سر و صدا بیاد خونه.

بابا؛ من شبها در خونه رو با کلید باز میکنم. اما صبورم و گله نمیکنم و مثل خودت مراقبم اشکهام رو کسی نبینه. از دلتنگی دندون قروچه کردم اما اشکم جلوی هیچ کس نریخت. دلتنگی خیلی درد داره بابا. دوستت دارم آقا رضا؛ خیلی دوستت دارم.