به حرف های سر میز صبحانه با همکارهام فکر میکنم؛ به حرفهایی که وقتی در اتاقم بسته ست دور از چشم بچه ها با من میگن.
خانوم ها عموما اصرار دارن بگن همه ی هنجارهای اجتماعی/اخلاقی رو در مجردی پشت سر گذاشتن اما بعد از ازدواج متوجه شدن دارن با یک مرد معصوم و نازنین زندگی میکنن که خیلی قائل به رعایت حدود اخلاقی بوده.
متوجه نمیشن مرزهایی که برای اونها تعیین شده توسط جامعه ای با قوانین و تفکر مردانه معین شده حتی اگر مجری و آموزش دهنده زنی در کسوت مادر یا معلم بوده ؛
و باز متوجه نمیشن ارزش گذاری مثبت این هنجارشکنی هم توسط همون مردها بهشون تحمیل شده...خیلی نرم و ملایم.