۹۳ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

امید داشتن

امید دیشب اومد حرف بزنیم سرم روی شونه ش افتاد و خوابم برد.

کمی بعد شونه ش رو حرکت داد گفت خوابت جزئی از حرفت بود؟ 

بعد که بیدار شدم هنوزم دلم میخواست سرم همونجا باشه ولی خواب بهم غلبه کرد و بوسیدمش رفتم که بخوابم. گفت من نمیذارم هر خانومی منو ببوسه ها؛ تو خیلی خانومی که اجازه داشتی تازه بی هوا منو ببوسی. خنده م گرفت. 

شما خونه ی من هستید

یه شب مریم ازم دلخور بود.

به مامان گفتم چای بریزم باهم بخوریم؟ 

گفت چای از دست کسی بگیرم که مریم ناراحت کرده؟

بعد از مامان بابا و حتی وقتی بودن ضربان قلبم مریم بود و هست.

هانیه امروز پرسید فاطمه کی رو تو دنیا اندازه مریمتون دوست داری؟

خیلی فکر کردم...خیلی ها. کسی یادم نیومد. 

شما رشته های اتصال من و شیرینی های جهان هستید. ممنون که با وجودتون 

جهان رو به محل قابل اسکانی تبدیل میکنید.

تو قله ی دوست داشتنی در جهان من

مریم میدونی 

هر آهنگ عاشقانه ای من رو یاد تو میندازه 

میدونم دوستم داری. 

وسط راه که وقت بی وفایی نیست!

دیروز به بچه ها گفتم ممکنه نیام 

ممکنه

ناراحت شدن اغلبشون؛ دوتاشون زدن زیر گریه و چند تایی بغض کردن. بی تفاوت هم داشتیم البته...

بعد گفتم بچه ها رفتنم یه شوخی بود. کنارتون هستم.

دوستشون دارم و دلم براشون تنگ میشه اگر نبینمشون. هلیا گفت خانوم وسط سال وسط راه وقت بی وفایی نیست. نباید ما رو تنها بذارید...

دلم مچاله شد. دوست ندارم غمگینشون کنم.

یک آدمِ یکپارچه

اینکه ابا نداره تلفن رو که برمیداره با عشق به فرزندش بگه جانم باباجان و نمیترسه بقیه متوجه بشن بچه ای داره و طلاق گرفته...

مردی که در شرایط قراردادش چیزی شبیه این را با کارفرما توافق کرده: مکرر نیاز به مرخصی ساعتی پیدا خواهم کرد؛ با هر تماس فرزندم.

اینکه ابدا مذهبی نیست اما چارچوب های رفتاری ظریفی رو با خانومها _ چه مجرد و چه متاهل _ رعایت میکنه.

اینها برای من ارجمند و قابل احترام میکنه ایشون رو ...

وقتی همه جا تعطیل بود

کیفم پر از گل بود و یک سیب و حافظ.

مرسی که بخار نیستی

دیگه به نظرم بخار اب نیست.

گفت : از اینکه با اون جسارت و صراحت در جلسه رسمی اعتراض کردی ازت ممنونم. سروری رفتار تو رو بخاطر حرفه ای بودنش تحسین میکنم.

فکر کنم دیگه از این به بعد هفته ای یکبار بهش سلام کنم :) 

تو گنجِ میانِ ویرانه های منی

خسته ام

مثل درختی که از آذرماهش

در انتظار گودو شاید

مهربونیت رو کجا جا گذاشتی؟

خوش اخلاقی؛ صبوری، محبتت رو کجا 

من چقدر ساده دلم که فکر میکنم جوینده یابنده ست و ممکنه روزی در تو مهربونی پیدا کنم.

خودت میخوای که مال باخته بشی!

اینکه دوستت دارم سرمایه ی تو هست.

هربار که می بخشمت دارم از دوست داشتنت بهای خطات رو می پردازم.

حواست هست داره از سرمایه ت کم میشه؟ 

چقدر خسته ام. انگار نه انگار شروع مسیر هست.

راستی این همه بی رحمی و بی انصافی حالت رو خوب میکنه؟