تموم کردن با تموم شدن فرق داره. بسته پستی ابطال شناسنامه و گواهی پزشک و گواهی فوت نشونم دادن. قبول که شناسنامه پانج شده و نوشتن فوت شد و بخش وفات پر شده اما نهایتا بپذیدم تموم کرده اما برای من تموم نشده. شاید هم تموم شده و باخودم روراست نیستم.
فکر میکردم وقتی عزیزترین آدم زندگیت رو میگذاری چند متر زیر زمین و روی بدن نازنینش رو با خاک می پوشونی دیگه هیچی سخت نیست...چون سخت ترین لحظه ی زندگی رو طی کردی.
اما حالا همه چیز سخته چون به شدت خسته ام.
هنوز قَسَم راستِ من به جان شماست و خوب من بی شما نمیتونم زنده باشم. پس همین که من زنده ام یعنی هنوز جان داری و قسم راست منی.
قبرها سه طبقه شده. به امید گفتم برم پایین؟ فرشید و سعید دستم رو گرفتن واسه آخرین بار برم کنارش.رفتم اون پایین و به شیرین ترین آدم جهانم که حالا وسط یه پارچه سفید بود گفتم دوستت دارم...اومدم بالا داشتن سنگها رو روش میچیدن فکر کردم فاطمه حرف آخرت؟ بگو وقت نیست. دیگه جمعیت مهم نبود باز داد زدم که دوستت دارم؛ خیلی دوستت دارم. بی گریه گفتم. دوست داشتن که گریه نداره.