پوشیده گویی

امروز زن عمو میگفت هرچی خاک اون مرحوم هست عمر شما باشه؛ فکر کردم دعا کرد ما هیچ وقت به هم نرسیم. نفرین کرد در لفافه؟

هیچ تصادفی، تصادف نیست!

فقط حس کردم ماشین پرت شد. نمیدونستم چیکار کنم. با حجمی از ترس که گفتنش نتوانم پیاده شدم ببینم چی شده؛ خودم متوجه نبودم صدام رو بردم بالا ... همسر آقایی که با ایشون تصادف کردم گفت: خانوم از چادرت خجالت نمیکشی داد میزنی؟! راستش نمیدونستم وقتی میترسم باید به چادرم هم فکر کنم!

امانت دردآلود

بیست ساله که شدم در کمد باز کرد یه کیف بزرگ درآورد گفت محرم منی دیگه؟ گفتم کیف گنج ؟
گفت خلعتی آخرت. بعد گفت فیلم مادر یادته؟ فاطمه یک عمر برای عزاداری وقت هست؛ وقتش رسید آبروی من باش زینت من باش.

هنوز و همیشه

خوبِ با تو بودنم...
لباسهاتو، همون هایی که به اصرار میگن باید به عنوان صدقه به نیازمند ببخشیم میپوشم و لذت می برم از نیازم به تو.
کی ممکنه در جهان از من به بودنت نیازمندتر باشه؟ هنوز هستی، همیشه باش. همیشگی باش.

جز عاشقت بودن چه کاری میشه کرد*

به حرف زدن با تو اگر ادامه بدم مطمئن میشن دچار توهم شدم. چه بهتر؛ با تو شبیه یک راز رفتار میکنم. عزیز و پنهانی. چه طوره؟!

استاندارد مقاومت

ناامیدی یه سرازیری لغزنده و همواره... دارم همه ی تلاشم رو میکنم که همه چراغ های جهانم باهم خاموش نشن.

نشانه ها

رژ های چرب جگری، گوشتی و اناری؛ کرم ضد لک و فرموژه و تسبیح و مفاتیح و روسری و نخ سوزن سفید مشکی کیفت...

بهارم میرسد از ره اگر تو بازآیی*

دوست دارم ازت بپرسم "کِی میشود روشن به رویت چشم من، کِی؟"

واقعیت به صورت آدم سیلی میزنه

خوابش رو دیدم. بیدار شدم رفتم بالای سرش مثل همیشه که خوابه صدای نفس کشیدن رو بشنوم آروم بشم.دیدم نیست. گفتم حتما رفته نماز بخونه...چشمم خورد به شمع های مشکی.

به یادت ای جان به دل غمی دارم*

از من غریب تر تو هستی
که هستی و نمی بینیمت.