با مرگ تو بخشی از من متولد شد که دیگه پروانه نیست. کرگدنی شدم که زنده مانده حتی پس از هجر معشوق؛ قیس ام بعد از مرگ لیلا.
با مرگ تو بخشی از من متولد شد که دیگه پروانه نیست. کرگدنی شدم که زنده مانده حتی پس از هجر معشوق؛ قیس ام بعد از مرگ لیلا.
بیشترین فایده "ترس از دست دادن" میتونه این باشه که قدر لحظه ها رو بیشتر میدونیم چون احتمال میدیم دیگه فرصتش پیش نیاد. من با این ترس زندگی کردم و حالا که واقعا از دست دادم، حس میکنم چه خوب که ترسم رو جدی گرفتم. حسرت های کمی از گذشته دارم.
این مدت_یعنی از فروردین تا حالا_کلی فکر کردم به شما...به خودم گفتم دخترجان بدحالیت را ننویس؛ اما بد یا خوب حال من است و ننوشتنم دندان ساییدن است.خشم است و نوشتن ترجمه ی این خشم به غم و تعدیلش به سمت صبر.
میدونم داری دعام میکنی بی تابی نکنم. تلاش میکنم اجابتِ دعای شما باشم.
عصر روز خاکسپاری در نمازخانه تالار به زهرا گفتم تا جنون فاصله ای ندارم...همه ی این روزها غمم به نفرت و خشم تبدیل شده بود.امروز فکر میکردم از تو باید به من "عشق" به ارث برسه. باید شبیه خودت دیگران رو دوست داشته باشم.من نمیتونم مامان. از تمام جهان فاصله دارم بی تو