Found it

کاش گم شدن یه کشور بود.میشد برای اقامتش درخواست داد.

نگران بودی اندوه تو خاکم بکند*

گفتم من ایمان دارم باز هم بغلش میکنم.
گفت اگر خدا و آخرتی در کار نباشه چی؟
نمیدونم...شاید هم درست بگه. شاید دیگه همدیگه رو نبینیم.

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران*

مثل یک قطره آب که وقت تابش آفتاب روی زمین بچکه و گم بشه...هرچی میگردم پیدات نمیکنم. 

صبوری

دلتنگیش انقدر وسیعه که میتونه من رو غرق کنه اما دارم تلاش میکنم آروم بمونم. 

تو، کوچه کوچه مرا بلدی*

 نمیدونی چای خوردن بی اینکه بشنوی من رو، چقدر سخت شده.چند سال وقت می بره یکی انقدر منو بلد بشه؟ که یکی رو به قدری بلد بشم که وقتی صدام میکنه از فاطمه گفتنش بدونم دقیقا میخواد از چی حرف بزنه...

بوسه آخرمان بود نمیدانستیم*

بغلم کن غمِ در زخم، شناور شده ام

بغلم کن گلِ بی طاقتِ پرپرشده ام 

بغلم کن که جهان کوچک و غمگین نشود

بغلم کن که خدا دورتر از این نشود*

* از حامد ابراهیم پور

ای که به تلخی غم گنج روانی مرا*

یه شادی سبک و بی مقدمه...مثل نسیم.

مثل رمضان

قولِ راحتی

هرجا داشتی از خستگی تموم میشدی یادت بیاد زندگی به هیچ کس قول نداده آسون باشه.

پوشیده گویی

امروز زن عمو میگفت هرچی خاک اون مرحوم هست عمر شما باشه؛ فکر کردم دعا کرد ما هیچ وقت به هم نرسیم. نفرین کرد در لفافه؟

هیچ تصادفی، تصادف نیست!

فقط حس کردم ماشین پرت شد. نمیدونستم چیکار کنم. با حجمی از ترس که گفتنش نتوانم پیاده شدم ببینم چی شده؛ خودم متوجه نبودم صدام رو بردم بالا ... همسر آقایی که با ایشون تصادف کردم گفت: خانوم از چادرت خجالت نمیکشی داد میزنی؟! راستش نمیدونستم وقتی میترسم باید به چادرم هم فکر کنم!