براش نوشتم؛ گفتنش سخته ولی وقتی نیستی دل من و خونه خیلی برات تنگ میشه.
از راه رسید با اون سبیل های تیغ تیغی محکم منو بوسید. گفت میشه قربون دل خونتون برم؟ 24 ساعت گذشته بود از پیام من و هنوز یادش بود.
براش نوشتم؛ گفتنش سخته ولی وقتی نیستی دل من و خونه خیلی برات تنگ میشه.
از راه رسید با اون سبیل های تیغ تیغی محکم منو بوسید. گفت میشه قربون دل خونتون برم؟ 24 ساعت گذشته بود از پیام من و هنوز یادش بود.
یوسف آباد دیگه جایی نیست که کلبه ی احزان من رو گلستان کنه.
الان برای من با کهریزک و الهیه هیچ تفاوتی نداره.
دایی گرامی برادرزاده م( به عبارتی برادر همسر برادرم) فکر کن یه آقاپسری هم سن و سال حالای من؛ تصمیم گرفته با خانومی ازدواج کنه که 2 فرزند داره و هم سن خودش هست. بخش زیبای این ازدواج برای من دو تا دلیل آقا ساسان برای ازدواج با لاله خانوم هست؛ اول اینکه گفته چهارسال وقت گذاشتم شناختمش. حالا که خوب و بدش رو میدونم بذارم کجا برم یه آدمی رو از صفر شروع کنم به شناختن؟
و در جواب مخالفت دیگران برای ازدواج یک پسر با خانومی با شرایطی که ذکر شد میفرمایند با هرکس بخوام ازدواج کنم خانواده ای داره که بپسندمشون یا نپسندمشون باید با اونها کنار بیام و بخاطر آرامش خودم و لاله دوستشون داشته باشم و بهشون نزدیک بشم. با این حساب دو فرزند لاله هم برای من قابل پذیرش هستن و تلاش میکنم رابطه ی خوبی با اونها داشته باشم.
سوت و دست و هورا برای فهمش. خوشبخت بشن انشالله
کار دنیا رو ببین. شرکتی که سالها دوست داشتم کارمندش باشم بهم پیشنهاد کار داده با چه سمتی! خوابش رو هم نمی دیدم ولی رویای 18 سالگی م در 28 سالگی دیگه مطلوب نیست.
دوست مترجمی دارم که به شدت دوستش دارم.
دقیقا برای من که ح رو از ب تشخیص نمیدم کلی انگیزه ایجاد کرده هر روز زبان کار کنم.
دکتر سهیل هم تماس گرفت آژیرکشان گفت بدو بیا خواجه نصیر؛ رفتم. اورژانسی خودم رو رسوندم ونک. اولتیماتوم داده شاگرد بس کن بی هدفی رو و اندکی درس بخوان. لبیک گفتم ولی بعیده از من درس خون دربیاد.
بعد از سالها دارم ناخن میجوم.
البته بد هم نشد؛ بخاطر حل مساله اضطراب دل به آب میزنیم.
از کل شنا کردن اون لحظه هایی که به روی آب میخوابم و به سقف استخر خیره میشم رو به شدت دوست دارم.
گفت با ریشه های سنتی و مذهبی درونت نجنگ؛ انکارش نکن.
موضوع نماز و حجاب نیست. ما در بستر مذهبی سنتی رشد کردیم. یعنی طرف حتی اگر ودکا بخوره یه روز در سال شله زرد نذری میده. بعدم میگه من که به چیزی اعتقاد ندارم ببین روی شله زرد اسم ننوشتم با دارچین ضربدر زدم.
آدمها نه اینکه لزوما دو رو و دروغگو باشن
فقط گاهی شناختشون از خودشون به شدت آرمانی و ایده آل هست و درکی از نقصهای خودشون ندارن.
یا انقدر عزیز و مهمن که عیبهاشون رو فرو نکنیم تو چشمشون و با مدارا کنارشون باشیم و درکشون کنیم و باعث بشییم به شناخت بهتری از خودشون برسن
یا انقدر بی اهمیت هستن که عیبهاشون رو فرو نکنیم تو چشمشون و با مدارا کنارشون باشیم و ارتباطات حداقلی رو حفظ کنیم برای گذران زندگی.
فقط اینکه لطفا کسی رو با عیبهاش کور نکنید. ما همه مثل هم هستیم.
درون هر آدمی پر از غار نمکی و سنگواره های تاریخی و تندیس هست که بیرونش نشون نمیده اما تمام اینها بخشی از زیبایی های وجودی یک انسان هست. نمیشه چون چاله های دروغ و تاریکی های دورویی درون یک انسان هست بگی فاقد انسانیت هست. از نگاه مطلق گرایی که انسانیت رو مقارن با تمام فضیلت های انسان کامل میکنه گریزانم. انسانیت یعنی نورها و تاریکی های توامان. نمیشه چون دریا در حدی نیست که انتظارات ما رو از استخر برآورده کنه بگیم زائده یا زیبا نیست. باید عادت به "همه چیز رو عالی خواستن" رو ترک کنیم تا زندگی مطبوع بشه.
پسرداییم تماس گرفته میگه میشه تلفن خونه رو برنداری بره رو پیغامگیر برای عمه درد و دل کنم؟ دلم خیلی گرفته.
لبخندم مثل قطره جوهری که پخش بشه در آب؛ محو شد از روی صورتم.