گفتم تو واقعا ناراحت نبودی علیرضا ازدواج کرد؟
گفت فاطمه علیرضا نامزد داشت با هم آشنا شدیم؛ معلومه که ناراحت نشدم.
گفتم: یعنی دوستش نداری و چند ساله دوستین؟
گفت خیلی دوستش دارم ولی حتی مثل برادرم نیست. علیرضا خواهرمه همین قدر امن و نزدیک.
گفتم تو واقعا ناراحت نبودی علیرضا ازدواج کرد؟
گفت فاطمه علیرضا نامزد داشت با هم آشنا شدیم؛ معلومه که ناراحت نشدم.
گفتم: یعنی دوستش نداری و چند ساله دوستین؟
گفت خیلی دوستش دارم ولی حتی مثل برادرم نیست. علیرضا خواهرمه همین قدر امن و نزدیک.
شاید حق با تو باشه و ما خدا رو تصور کردیم تا ترس های ما رو پوشش بده.
حتی اگر اینطور باشه ساختن چتر راه حل بود نه خود فریبی.
من نگرانت میشدم از همون سالی که عاشق شدی و برای مدتها نوشتن رو برای خودت ممنوع کردی دلواپس بودم. بعدتر وقتی می دیدم چقدر به خودت سخت می گیری. امسال رفتم پیاده روی اربعین میدان امام حسین تا حرم شهرری. داشتم دعا میکردم خدا کمکت کنه قوی باشی و ناامید نشی. امسال عید حس کردم خوبی؛ و حالا دلم میخواد ازت خواهش کنم خوب باشی.
یکشنبه عید پاک بود. نیامد. دوشنبه تعطیل بود. سه شنبه با یک جعبه فلزی کوچک آمد گفت: خانوم این کیک مخصوص عید پاک هست مادرم پخته برای شما نگه داشتم. بوی کمرنگ زنجیل کیک و مهربانی ملانی در خاطرم آورد که تفاوت مذهب آدمها از محبت و همدلی شان نمی کاهد.
وقتی غمگینم سکوت میکنم و این را همه آدمهای اطرافم می دانند.
خیلی که غمگین بشوم به هر چیز کوچکی میخندم و این دومی را فقط خودم میدانم.
امروز صبح وسط خنده هام گفت چرا ناراحتی و من فکر کردم تو من را بی کلمه بی حرف می دانی وقتی هنوز ۳ سال نشده که در این جهانی.
"خاله زنک بودن" اخلاقی صرفا زنانه نیست؛ حتی به زعم من یک جور بی اخلاقی است.
ناراحتی؛ دلخوری؛ خشم را یا در لحظه و فرصت مناسب میشکافیم که عزیزم دچار سوء تفاهم شدی و موضوع این نبوده. و یا به خودمان گوشزد میکنیم قدرت درک و تحلیل فلانی این میزان مشخص بوده و نباید ازش دلخور شد. عموم مساله ها به همین روال حل میشود. و من شخصا جزو داستان سازهای اتفاقات کوچکم :(