خبرت هست که جان مست شد از جام بهار*

بارون بی وقفه می باره .یکباره یاد آخرین مهلت پرداخت قبض آب می افتم از خواب می پرم. چه خوابی می دیدم؟ یادم نیست.نمیدونم چرا دلم میخواد امیلی پولن ببینم ؛ شاید چون به طرز شگفت آوری من و امیلی نگاهمون به جهان یک شکل هست. با اولین برگه ای که نزدیک کیفم پیدا میکنم یک شعر جدید مینویسم و شعر قبلی رو از روی در یخچال برمیدارم؛
من که از آتش دل چون خُمِ مِی در جوشم، مُهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم.

عام المنفعه

امروز یک چای ریخت و گفت فاطمه میخوام وقت بذاری با هم حرف بزنیم؛ دیروز به تو فکر میکردم به اینکه وقف عامی مال خودت نیستی؛ یه روز از صبح بیا پیشم حرف بزنیم! نباید اینجوری بمونی....
یه روزی پیاده رو سیدخندان به زهرا گفتم چرا آقای شرفی انقدر وقف عامه؟ حالا یکی به خودم گفت!

همه لحظه ها رو زندگی کن

مبعث

یعنی خدا هم یک انسان به ثبات رسیده با تجربه های زیستی متنوع را برای کار بزرگش ترجیح میدهد.

در اولویت نبودن

از آدم ها نمیپرسم چرا نیستی، شما هم نپرسید.

تحت فشار مجبورشون نکنیم دروغ بگن.

چون ممکنه بگن مشغله و کار و اینجوری قطعا خیلی بهمون بر میخوره! 

کج دار و مریز/نریز/مریض

هرچقدر تلاش کنید از تجربه های ارتباطی دیگران استفاده کنید خلاقیت ها خلاصه میشه به شکل خاصی از ارتباطات.

نوه عمه م رو که نمیتونم ترک کنم بلاک کنم قهر کنم مثلا هفته ای یک روز هم قراره ببینمش خیلی هم به نظرم از حیث بیخود بودن مشابه خودم هست! حالا اگر این گوشه ارتباط که نمیشه براش نوشت " تو بمان با دگران وای به حال دگران" و حتی نمیشه با فرد مذکور چون رابطه چندان نزدیک نیست گفتگو کرد؛ چه باید کرد؟ قطعا اول باید فکر کرد .

اسکنِ روان

برای دوستی نوشتم که حس میکنم سطحی شدم...

ادا در آوردن حتی ادای یه آدم عمیق و فهمیده ؛ شکلی از ابتذال هست به زعمِ من.

و من الان ادا ام. حتی یه خود سطحی اصالت و برتری داره به یک خود غیر اصیل .

بد بودنِ خودم رو تشویق نمیکنم؛ اما قطعا برای تغییر باید پذیرایِ خودمون باشیم.

زود برگرد

گفتم بخشیدیش؟ گفت آره فاطمه واقعا دیگه بخشیدمش. حتی دلم براش تنگ شده بود.

من از مهربونیت میترسم.از اینکه هربار بغلت میکنم با ترس بو میکشم تو رو که نکنه دفعه بعد تنت گرم نباشه.

ما تو رو توی خاک میکاریم بعد جوونه بزن دوباره برگرد پیشمون.

با شعله ات شب حقیقت نداشت*

رویای تو برای من امروز فقط یک نتیجه است.

سفر سختی بود اما من زنده برگشتم.


بخیه

آن چیز که مرا نکشد لزوما قوی ترم نمیسازد!

گاهی هم زخمی ترم میسازد.

لذت ارضای کنجکاوی

خانوم و آقا فرقی نداره؛ از احساس صمیمیت یهویی امنیت نمیگیرم.

میگه برای عید موهات رنگ کردی؟ خوب عزیزم شما چرا فکر میکنی چون خانومی شماره کفش منو باید بدونی! اگر قرار بود شما بدونی قطعا نظرخواهی میکردم. آخرش هم میگه فاطمه تو دوست داری سکرت باشی! خوب به دوست داشتن بیمارگونه م وقتی منجر به آسیب برای شما نمیشه احترام بگذار.