دیگه خسته نیستم

خوب آدم عاقل وقتی یکی راه نفست رو بسته چرا ازش فاصله نمیگیری! 

من چرا فکر میکنم هرجایی هستم باید صبوری کنم و دوام بیارم!

کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم*

دارم از ابتدا مرورش میکنم و می بینم شبیه ماجراجویی بوده؛ 

اگر شروع نمیشد پختگی سی سالگی چیزهایی کم داشت.

و اگر تموم نمیشد از پختگی سی سالگی بعید بود.

برای اینجا که ایستادم خدا رو شکر

بار دومی وجود نداره

دلم میخواد فکر کنم مرده...

اما چرا به خودم دروغ میگم من خودم انتخاب کردم نداشته باشمش؛ انتخاب درستی هم بود.

آدمی نبود که دلم بخواد برای داشتنش و نگهداشتنش بجنگم. 

دیگه نیست و من نیاز دارم متمرکز بشم روی خودم؛ نبودنش شبیه وقتیه که آپاندیسم رو درآوردن. به دکتر گفتم حالا ازین به بعد بدون آپاندیس چی میشه؟ گفت فکرشو نکن چیز مهمی از دست ندادی.

کارنامه ارزشیابی

راست میگفت که با دودوتا چهارتا انتخاب کرده؛ من با علم ریاضی انتخاب خوبی بودم. اما روبه روی آدمی که چرتکه انداخته برای خواستن و نخواستنش نمیشه احساساتی عمل کرد.

از عملکردم راضی ام 

یک خداحافظی نه چندان تلخ

 گفت شرایط اینه نمیخوای نمون

و من حس کردم خیلی وقته دیگه نمیخوام

باید نخواستنم رو مدام به خودم یادآوری کنم تا وقتی نبودنش عادت بشه؛ قطعا زمان زیادی نمی بره چون برای من مدتهاست که در سایه بوده...بوده و نبوده.

احساسم حتی اگر شکست باشه بعضی شکست ها خودش پیروزیه.

من خودمو میشناسم؛ فصل بعدی که بیاد انگار هرگز در زندگیم نبوده.

اردیبهشت ۱۴۰۰

سلام بر سی سالگی....

تبلیغ چی توز

سال گاوتون میمون و مبارک! 

به فریاد نرسیده رساندی خودت را

 چشمی "چشمتر" میخواستم برای دیدار تو.

میگویی باید به توافق برسیم باید به نتیجه برسیم اما من دلم میخواهد یاد بگیرم و ببینم تو را؛ دیداری که بارش رحمت است بر بیابان

و فکر میکنم حالا این توافق اگر با نظر من پیش نرود هم، باز به منفعت من هست.

توافقی که ماحصلش "همراهی" باشد بیش ازینها می ارزد که بخاطر جزئیات کم ارزش به هم بریزد. جلوتر میرویم و اگر اشتباهی هم پیش آمده بود باهم میسازیم؛ باهم درستش میکنیم. ما همدیگر را داریم و نفس گرم تو دلگرمی و ثروت بزرگی ست برای من.

شیرین و گرم مثل نفس

قد بودنت از قامت همه ی رویاهای من بلندتر بود

چه خوب شد که آمدی 

جانانم 

به قول شاملو؛ باقیمانده ی عمرم...

زهی سعادت من که تو امدی به سلام

با مدیری که برای من کیک هویج می پزد چه باید کرد؟! 

باید او را بوسید؛ حیف که کروناست :)