نگذار عادت کنی

باید به زنانگی م احترام بذارم و عبور کنم

ببین چقدر ساده ست و چقدر سخته

خوشست خلوت اگر یار، یار من باشد*

کاش من شهرزاد بودم 

و هرشب با داستانهای شبانه م نوازشت میکردم که بخوابی

ولی فاطمه ام 

و فقط میتونم در سکوت و تاریکی به صدای نفسهات گوش بدم تا خوابم ببره....

تو تپش قلب خونه ای

زنگ در رو که با سرانگشتت میزنی خونه رو با داشتنت خوشبخت میکنی؛ و این قصه_اتفاق زیبای برگشتت به خونه_ هیچ وقت تکراری نمیشه.

دوم تیر چهارصد؛ روز رفتنت

من تو رو از دست ندادم.از دست نمیدم

حرفهات یادم می مونه؛ قول میدم.

خانه ی امید

دستهات و نوازشهات و بوسه هات و آغوشت هرگز از یادم نمیره

مهربونیهات....

صورتت رو که خوابوندیم روی خاک فکر کردم روزهای زیادی کنارت خوشبخت بودم؛ هنوز هم خوشبختم چون تکیه گاه امن دشواریهای زندگی من بودی.

از داشته هایم

نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت

بیهوده میکوشی که باشی مهربان ای دوست 

بلدی؟

دوست داشتن چک سفید امضا نیست؛ وقت گذاشتن یه محبت ابدی نیست. 

محبت و اعتماد مراقبت نیاز داره؛ بلدی میخواد....

درد دوست داشتنی

نگاهم به رابطه و دوست داشتن تغییر کرده. خوشحالم از شکل فکرهای امروزم...

زندگی سرسخت و زیباست.

بعد از امضا

میدونم روزهای سختی در پیش هست 

ولی ایمان دارم به خودم

به لحظه ای که دفاتر رو امضا کردیم فکر میکنم....آرزوی هجده سالگیم در سی سالگی محقق شد.

 

ساحل آرامشم

شنبه رفتم محضر و کامم شیرین شد.

دوستت دارم