باید به زنانگی م احترام بذارم و عبور کنم
ببین چقدر ساده ست و چقدر سخته
کاش من شهرزاد بودم
و هرشب با داستانهای شبانه م نوازشت میکردم که بخوابی
ولی فاطمه ام
و فقط میتونم در سکوت و تاریکی به صدای نفسهات گوش بدم تا خوابم ببره....
زنگ در رو که با سرانگشتت میزنی خونه رو با داشتنت خوشبخت میکنی؛ و این قصه_اتفاق زیبای برگشتت به خونه_ هیچ وقت تکراری نمیشه.
دستهات و نوازشهات و بوسه هات و آغوشت هرگز از یادم نمیره
مهربونیهات....
صورتت رو که خوابوندیم روی خاک فکر کردم روزهای زیادی کنارت خوشبخت بودم؛ هنوز هم خوشبختم چون تکیه گاه امن دشواریهای زندگی من بودی.
دوست داشتن چک سفید امضا نیست؛ وقت گذاشتن یه محبت ابدی نیست.
محبت و اعتماد مراقبت نیاز داره؛ بلدی میخواد....
نگاهم به رابطه و دوست داشتن تغییر کرده. خوشحالم از شکل فکرهای امروزم...
زندگی سرسخت و زیباست.
میدونم روزهای سختی در پیش هست
ولی ایمان دارم به خودم
به لحظه ای که دفاتر رو امضا کردیم فکر میکنم....آرزوی هجده سالگیم در سی سالگی محقق شد.