تو تپش قلب خونه ای

زنگ در رو که با سرانگشتت میزنی خونه رو با داشتنت خوشبخت میکنی؛ و این قصه_اتفاق زیبای برگشتت به خونه_ هیچ وقت تکراری نمیشه.

دوم تیر چهارصد؛ روز رفتنت

من تو رو از دست ندادم.از دست نمیدم

حرفهات یادم می مونه؛ قول میدم.

خانه ی امید

دستهات و نوازشهات و بوسه هات و آغوشت هرگز از یادم نمیره

مهربونیهات....

صورتت رو که خوابوندیم روی خاک فکر کردم روزهای زیادی کنارت خوشبخت بودم؛ هنوز هم خوشبختم چون تکیه گاه امن دشواریهای زندگی من بودی.

از داشته هایم

نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت

بیهوده میکوشی که باشی مهربان ای دوست 

بلدی؟

دوست داشتن چک سفید امضا نیست؛ وقت گذاشتن یه محبت ابدی نیست. 

محبت و اعتماد مراقبت نیاز داره؛ بلدی میخواد....

درد دوست داشتنی

نگاهم به رابطه و دوست داشتن تغییر کرده. خوشحالم از شکل فکرهای امروزم...

زندگی سرسخت و زیباست.

بعد از امضا

میدونم روزهای سختی در پیش هست 

ولی ایمان دارم به خودم

به لحظه ای که دفاتر رو امضا کردیم فکر میکنم....آرزوی هجده سالگیم در سی سالگی محقق شد.

 

ساحل آرامشم

شنبه رفتم محضر و کامم شیرین شد.

دوستت دارم

دیگه خسته نیستم

خوب آدم عاقل وقتی یکی راه نفست رو بسته چرا ازش فاصله نمیگیری! 

من چرا فکر میکنم هرجایی هستم باید صبوری کنم و دوام بیارم!

کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم*

دارم از ابتدا مرورش میکنم و می بینم شبیه ماجراجویی بوده؛ 

اگر شروع نمیشد پختگی سی سالگی چیزهایی کم داشت.

و اگر تموم نمیشد از پختگی سی سالگی بعید بود.

برای اینجا که ایستادم خدا رو شکر