خواص تابع یکنواخت

گفت قهری با من؟ گفتم نه.
پس چرا دیگه به هیچی اعتراض نداری. هرکاری میکنم موافقی.
یه حرفی زدم موضوع رو عوض کنم که الان یادم نیست.
ماجرا اینجاست که اعتراض کردن به امیدواری نسبت به یک آدم نیاز داره.

دو زیستان

جز تو بعید میدونم کسی به من لاک هدیه بده؛ منو دعوت کنه بهم ورق بازی یاد بده یا پیشنهاد بده بریم ترکیه کنسرت ابی. جز من کسی جرئت نمیکنه یک ربع به پنج صبح تو رو بفرسته نونوایی! 

هرزگرد

کنار تسمه دینام ماشین قطعه ای هست به نام " هرزگرد" .
این قطعه رو خیلی از ماشین آلات صنعتی هم دارن. خیلی هم بهش عزت و احترام میگذارن؛ چون اگر هرزگردی این قطعه نباشه دینام آسیب می بینه.
اما هرزگردی این قطعه یک محدوده مجاز و تعریف شده داره. همین انسان رو نسبت به این قطعه مطمئن میکنه اما بعضی آدم ها...

نظاره تو بر همه جان ها مبارک است*

اینجا رو خوندن و  نوشتن" راضی ام ازت خانوم سروری جانم!"

خانوم سروری هم از شما راضی هستن و ورای رضایت قدردان ۸ سال همراهی شماست.

یادته گفتم با طناب های نامرئی من رو به زمین بستی؟ این کاری نیست که از علم روانشناسی ساخته باشه؛ هنر وجود مبارک شماست.

تا در قفس بال و پر خویش اسیر است*

باغ ایرانی در باران ....وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی...
به گیسوگشایی نرسیدیم اصلا. شانه گیر کرد به موهاش و شکست.
و من آن شانه ی شکسته را از هزارنوی آن دوست تر دارم.

مامانِ مهتاب

امروز داشتم میشمردم که دوستیمون چی به من یاد داده. مهمترین دستاوردم مدیریت اختلافات بوده. ما با هم تفاوت داشتیم اما مشترکات زیبایی هم داشتیم البته.
ده سال گذشته یاد گرفتم هروقت مشکلی پیش میاد مثل لاک پشت سر به جیب مراقبت فرو نبرم.حرف بزنم حسم رو بگم بپرسم منظورت از رفتارت چی بوده برداشتم و توقعم رو واضح و شفاف بگم. حتی گاهی که اختلافات شدید میشد به هم میگفتیم بذار بعد حلش میکنیم به هرسختی بود باهم غذا میخوردیم میخندیدیم حرفای معمولی روزمره که روش اتفاق نظر داشتیم میزدیم که به زمان کمک کنه کم کم حلش کنیم. برای هم وقت و حوصله هزینه میکردیم و میکنیم؛ حتی در بدترین شرایط که هردو مشغولیم گاهی صبح ها زودتر بیدار میشه که صبحانه رو باهم میخوریم که رابطه کمرنگ نشه در طول زمان.

نقش اصلی زندگی خودت باش

وقتی اونها درگیر زندگی من بودن ، من داشتم زندگی خودم رو میکردم.*
*سیاوش صمدی

خانه باش

غربت کسی نباش که تو را وطن دیده است .
محمود درویش

عطیه

به تو می بالم به هزاردلیل

آخرین دلیلم اینکه به همسرت یاد دادی در ۲۲ سالگی لازمه و باید بپذیره تنها بری سفر.

دنیای الان ما به دخترایی شبیه تو خیلی نیاز داره. از خودت مراقبت کن خانوم.

سرمایه در گردش

 باهم رفتیم صبحونه ی جمعه رو آهار بخوریم. جلوی طباخی ایستادم؛ دوتامون چندان خوش دل نبودیم نسبت به خوردنِ سیرابی اما گفتیم بریم تجربه کنیم.

همراهِ؛ اغلب نه نمیگه. حتی وقتی گم شدیم از اول جاده چالوس سردرآوردیم صدای خنده ش قطع نمیشد. داشتنت سرمایه ست رفیق.