پس چرا دیگه به هیچی اعتراض نداری. هرکاری میکنم موافقی.
یه حرفی زدم موضوع رو عوض کنم که الان یادم نیست.
ماجرا اینجاست که اعتراض کردن به امیدواری نسبت به یک آدم نیاز داره.
جز تو بعید میدونم کسی به من لاک هدیه بده؛ منو دعوت کنه بهم ورق بازی یاد بده یا پیشنهاد بده بریم ترکیه کنسرت ابی. جز من کسی جرئت نمیکنه یک ربع به پنج صبح تو رو بفرسته نونوایی!
اینجا رو خوندن و نوشتن" راضی ام ازت خانوم سروری جانم!"
خانوم سروری هم از شما راضی هستن و ورای رضایت قدردان ۸ سال همراهی شماست.
یادته گفتم با طناب های نامرئی من رو به زمین بستی؟ این کاری نیست که از علم روانشناسی ساخته باشه؛ هنر وجود مبارک شماست.
به تو می بالم به هزاردلیل
آخرین دلیلم اینکه به همسرت یاد دادی در ۲۲ سالگی لازمه و باید بپذیره تنها بری سفر.
دنیای الان ما به دخترایی شبیه تو خیلی نیاز داره. از خودت مراقبت کن خانوم.
باهم رفتیم صبحونه ی جمعه رو آهار بخوریم. جلوی طباخی ایستادم؛ دوتامون چندان خوش دل نبودیم نسبت به خوردنِ سیرابی اما گفتیم بریم تجربه کنیم.
همراهِ؛ اغلب نه نمیگه. حتی وقتی گم شدیم از اول جاده چالوس سردرآوردیم صدای خنده ش قطع نمیشد. داشتنت سرمایه ست رفیق.