در طریق عشقبازان مشکلِ آسان کجا*

تیکه ای از خودم رو جدا میکنم رها میکنم که باقیمونده ی خودم رو نگه دارم.


من همه تو ام

و گفت : چون مار که از پوست به در آید، از خویشتن به در آمدم.

* از کتاب نوشته بر دریا، ابوالحسن خرقانی

مسافرین گرامی ایستگاه پایانی می باشد

خدایا کمکم کن سخت ترین کار جهان رو انجام بدم؛ بتونم به خودم راست بگم!
شجاعت نیاز دارم چشمهام رو نبندم؛ بعدا به مرور این لحظه ها نیاز دارم.
خدایا کمکم کن وسط ماجرا گم نشم.

خاطرات یک گیج

نوشتم : بدین وسیله به استحضار میرسانم شما جزو خاطرات خوب گذشته منی که هرگز فراموش نمیکنم؛ میلادت بر من مبارک که دارمت و دوست دارمت .

همکارم تماس گرفته میگه پیامک هات داره برای من میاد خانوم سروری!

هم آقای همکار و هم عزیزی که تولدش بود هم فامیلی هستن و به نام مشترکی در گوشی من ذخیره شدن! :/ و خوب از بدشانسی من متوجه شدم تولدشون هم در یک روز مشترک هست!

فاقد عنوان

پراید ۱۱۱ امروز به ۴۰ میلیون رسید. ما نسلی بودیم که اهداف حداقلی و فقیرانه مون به آرزو تبدیل شد.

با فرار برقرار باشید

باز شروع کرد که : من همیشه تنها بودم همیشه خودم بودم حمایتم نکردی کنارم نبودی نشنیدی منو ندیدی منو؛ میگم درست میگی منو ببخش

گفت: همین که خطاهاتو میپذیری خوبه.

خودشیفته ها یه موهبتن برای شما که هرگز به قدر کافی قدردانشون نبودین. یقین کردین به این ویژگی؛ بحث نکنید. بی سر و صدا فرار کنین و خودتون رو از این موهبت عذاب آور نجات بدین.

پیوند مبارک زلف و قیچی

یک سری دردها هست که آقایون هیچ وقت درک نمیکنن، مثلِ " مو درد"

اینکه ۱۲ ساعت یا بیشتر و کمتر موها رو ببندی و وقتی مقنعه و روسری رو درمیاری ابتدای اتصال مو به ریشه چه دردی داره! :/ و حرکت برس وسط موهات یه روند دردناک میشه!

بلیت شانس

حس آدمی رو دارم که بر اثر بیماری نابینا شده و همزمان یک بلیت تور گردشگری به فرانسه رو برنده شده!
خوش شانسی بی موقع اصلا غم کمی نیست.

نمیتونی با کسی که زخمیش کردی دوست باشی*

تا حالا شکار رفتی؟ من رفتم، ولی دیگه نمیرم! آخرین باری که شکار رفتم؛ شکار گوزن بود.خیلی گشتم تا یک گوزن پیدا کردم. من شلیک کردم بهش، درست زدم به پایش...!
وقتی بالای سرش رسیدم هنوز جون داشت،چشم هاش داشت التماس میکرد.نفس میکشید. زیباییش منو تسخیر کرده بود.حس کردم که اون گوزن میتونه دوست خوبی واسم باشه. میتونستم نزدیک خونه یه جای دنج واسش درست کنم...خوب که فکر کردم با خودم گفتم که اون گوزن واسه همیشه لنگ میزنه و وقتی من رو می بینه یاد بلایی می افته که سرش آوردم...! از التماس چشمهاش فهمیدم بهترین لطفی که میتونم در حقش بکنم اینه که یه گلوله صاف تو قلبش شلیک کنم! تو هیچ وقت نمیتونی با کسی که بدجور زخمیش کردی دوست باشی!
* از کتاب قهوه سرد آقای نویسنده، روزبه معین
در انتقال مطلب رسم الخط نویسنده رعایت نشده.

سالخوردگی جشنِ ازدست دادن ها است*

فکر میکنم امنیت شغلی دارم؟ اگر بخوام به کار دوم یا شغلی برای دورکاری فکر کنم چی میتونه باشه؟ اولویتم ارتقای مهارت هام باشه یا مدرکم؟ چه بیمه تکمیلی انتخاب کنم که با اون بشه میانسالی رو با آرامش سپری کرد؟ورزشی رو به شکل روزانه پیگیری کنم که بدنم در چهل سالگی به زور قرص و دارو سرپا نباشه و ....
گفت سوال من این بود که عاشق شدی؟ اینها به عشق ربط نداشت!
گفتم ربط داشت، سوالت مثل این بود به آدمی که صبح چک داره و موجودیش کافی نیست و دلهره لحظه رسیدن چک به باجه کلر رو داره بگی ریمل خرده مژه دار بزن خیلی بهت میاد!
*عنوان از دونالد هال