براش میخوندم به من نگاه کن واسه ی یه لحظه ، نگات به صدتا آسمون می ارزه... گفت آروم بگیر! تا از راه میرسی خونه رو میذاری رو سرت؛ آروم باش من نگاهت میکنم. من آروم گرفتم دیدم صورتش رو برق انداخته؛ گفتم بوسیدنی شدی بابا. گفت دست به من نزنی ها! عاشق کرشمه هاشم من .
گاهی با دسته گل برگردین خونه. بدهکار دلتون نمونید؛ خستگی و بی حوصلگی و وقت نداشتن بهانه ست. برای خونه باید وقت گذاشت که نپوسه؛ که صداهاش بوهاش رنگهاش آدمهاش دلبری کنن .راه برگشت به خونه شبها یه سفر سبز باشه. خونه رو دوست داشته باشید تا خونه هم برای داشتن شما از صبح لحظه شماری کنه. مجال بدین خونه شما رو بغل کنه و در آغوشش قوی بشید تا از فردا نترسید.
قیس میتونست مسئول واحد صادرات شرکت باباش بشه. یه دوره کلاسهای اتاق بازرگانی رو میرفت؛ یه کم حساب کتاب سرش میشد و بلد بود با دو تا شرکت ترخیص کالا لابی کنه و با دلار دولتی امتیاز واردات کالای ضروری بگیره. قیس دنبال این بود سر زبون ها بیفته که غزالی سوانح العشاق رو ازش پر کنه. سر به راه نبود. خوش آتیه بود و ناسیه روشن و بلندی داشت اگر متوجه میشد با لیلی داره وقت کشی میکنه که جوون اول فیلم عاشقانه ها باشه. بعد از قیس همه مردهای جهان از جنس ابن السلام بودن. نه که جنسشون خراب باشه یا تفکیک جنسیتی کنم؛ ولی لیلی از سکه افتاد.