یادم نیست چی بود ولی بود

یه چیزهایی هم هست مرورش باعث میشه حال آدم از خودش ....

جدی نگیر

دیروز متوجه شدم من ذهن بحران سازی دارم. وقایع رو بیش از حد جدی میگیرم.

به وقت باش

اگر دیر برگردی میشی نوشدارو و مرگ سهراب.

زود پیدا شو تا گم شدنت باورم نشده.

نه مقام ایستادن، نه گریزگاه دارم*

نزدیک 99 ساعت گذشت. 

شنبه 14 مهر

جات انقدر خالیه که بی تو همه جا احساس غریبی میکنم. ببخش منو که مراقبت نبودم. غریبِ تندرست باشی هرجا که رفتی.

فرصت پنهان شدن نبود، تو بردی*

آقا دزده 
من دوستش داشتم تو هم دوستش داشته باش
خیلی دویدم خیلی داد زدم 
بهت نرسیدم. تو بردی :)

به سلامتی 27 سالگی

خیلی چیزها هست که دو سال پیش؛ پنج سال پیش و بیشتر و کمتر میتونست من رو فلج کنه اما الان فقط کمی غمگینم میکنه. خیلی چیزها میتونست غمگینم کنه که الان نمیکنه.سن جذابی هست برای من؛ هر روز رشد روحی و قدرت خودم رو بیشتر می بینم.

خستگان را چو طلب باشد و همت نبود*

یکی از راه های قوی موندن این هست که در ملا عام آخ نگید. ولی یکی رو داشته باشید برای اینکه " آخ های نگفته" رو جراحی کنه از گلوتون بکشه بیرون.
راستی کجای شهر میشه رفت داد زد که مزاحم کسی نباشه صدامون؟ بریم دسته جمعی بگیم آخ :)

در مراتب فهم کلام دیگری

سکوت در معرض نفهمیده شدن نیست

ولی حرف زدن قطعا هست؛ پر حرفی که خودِ نفهمیده شدن است.

برای یک تب نمیر

داشتیم در این مورد حرف میزدیم که چقدر " برای یکی بمیر که برات تب کنه " غلطه.

نظر ایشون این بود برای کسی بمیر که برات بمیره؛ اما من از بیخ با این همه مال یکی بودن مخالفم؛ انقدر که دلت بخواهد برایش بمیری. همین که دو نفر برای هم تب کنند و تب کردن بلد باشند کافی هست.