۱۵۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

هم رنگی

عروسی؛ عزاداری، تولد و .... ما فقط بهانه ی دور هم جمع شدن جمعی هستیم که انتخاب نمیکنیم.
امید میگفت فاطمه اینکه با توجیه رفتار محترمانه با آدمی که دوستش نداری طوری رفتار میکنی که انگار مشتاق دیدارش بودی اسمش دورویی هست. الان ازین رفتار کم کردم. سلامهام به آدمها؛ وقت گذاشتنم توجهم حتی اینکه با فاصله دست میدم و طوری رفتار میکنم که به بوسیدن و بغل کردن کل فامیل منجر نشه؛ حتی اینکه در جواب بعضی ها حتی اگر حرفی دارم فقط سر تکون میدم و با بعضی ها گفتگو میکنم. خیلی جاها از خودم راضی نیستم فقط سعی میکنم خودم رو درک کنم.

خواهری که تو باشی

برای مریم نوشتم: من به شدت دوستت دارم اما منطقت رو برای حل مسئله هات نمیتونم برای زندگی خودم هم استفاده کنم یا تایید کنم. حرفم به این معنی نیست که شما غلطی یا من غلطم هر دو درستیم فقط فرق داریم این هم از احترامم نسبت به خواهرم که کم نمیکنه!
مریم جواب داد: همش رو برای من ایضا بزن؛ فرق داریم ولی همدیگه رو دوست داریم حتی اگر تایید همدیگه رو نداشته باشیم حمایت هم رو داریم.

بالاخره که میتونم

نفرتم از تو وسط آدمهایی که دوستت دارن و ازت حمایت میکنن من رو غریب تر میکنه.

دارم تلاش میکنم معمولی باشی...سخته. ولی سخت ها فقط تلاش و تمرین ببشتری می طلبه. فقط همین

غُرداران

برای خودم مطلقا دلم نمیسوزه؛ به قدری کم کاری و بی خردی و فرصت سوزی و تنبلی کردم که دقیقا مستحق شرایطی چند درجه بدتر از اوضاع فعلی ام.
داره یه بهمن بزرگ می افته روی سرم...

با "تئوری انتخاب"*

اول مسئول خودم هستم و خودم و خودم و خودم.

ریاست محترم انجمن حمایت از خسته ها

گفت دلم تنگ شده میخوام بیام ببینمت. بعد از اتمام ساعت کارم جلوی محل کار شما هستم. کلی دلیل آوردم که خوب نیستم و باشه بعد. ساعت ۷ شب پیام داد گفت من اینجا هستم منتظرم کارت تموم بشه.
رفتارش رمزگشایی نمیخواد. محبتش در لایه صدم رفتارش پنهان نیست. بین شفا و درد در نوسان نیست؛ خودِ شفاست.


خراب تر ز من و بهتر از تو *

تو تنها کسی بودی که اجازه داشتی در اتاق من بخوابی.تنها کسی که حق داشتی موهایم را کوتاه کنی؛ از آشپزیم ایراد بگیری از لباس پوشیدنم آرایش نکردنم درس خواندنم و ....

تو تنها کسی بودی که این همه دوستت داشتم. یک روز از همان سالی یکبار دیوانه وار عصبانی شدنت از تلخی کلامت خسته شدم و تو برایم شدی آدمی که دیگر به سختی سلامش را جواب می دادم.

تو تنها آدمی بودی در جهان که من هیچ چیز را هرگز به او غیر شفاف و پیچیده نگفتم چه برسد به دروغ.

تیک دوم

جواب داد: پیام آخَرِت.
گفتم یادم نیست؛ پاک کردم.
گفت شوخی نکن! من این همه انرژی میذارم حرفهای قشنگ بزنم بعد چت ها رو پاک میکنی!
جدی چه توقع های عجیبی دارن مردم! خوب پیام سین میشه حرف گفته میشه دیگه؛ نگه داشتن حرفهای همه ی آدمها چه ضرورتی داره؟!

چی درسته

گفت این آدم باعث شکسته شدن خیلی از حرمت ها شد.خطاش رو که یادمون نمیره.

خودمو قورت دادم نگفتم حضرت پروردگار چون شما به مقام خدایی رسیدی و هرکس به شما خطاهاتون رو یادآور بشه فاقد شعور هست و حکمت کارهای شما رو فهم نمیکنه کل تقصیر رو متوجه " این آدم" دونستیم و شما سیاوشی شدی که به سلامت از آتش گذشته وگرنه اون که مستحق سوختن بود تو بودی نه ایشون.

چرا وقتی در برابر اشتباهشون سکوت میکنیم باور میکنن خطایی نکردن؟!


فرشته ی شانه ی راست من

ترنم چای شیرین صبحانه ست...

یه تکه کلام جدید یاد گرفته هروقت حس میکنه یکی داره بداخلاقی میکنه میگه " بی اخلاقی نکن "

یه غزل حافظ رو هم از حفظ میتونه بخونه. معلومه که دلم پر از شوق میشه وقتی به ایشون فکر میکنم.