گفتم خیلی دلم میخواست یه کار مثبت و خیری بکنم. گفت رو اخلاقت کار کن. حساب بکش از خودت. دلی نشکسته باشی حقی ضایع نکرده باشی. حرف زدن راحته اما در عمل درست بودن...
یه لبه ی باریک کنار یه پرتگاه مرتفع
حواست جمع نباشه طوری سقوط میکنی که انگار هرگز وجود نداشتی.
آدم هایی رو دیدم که سقوط کردن اما متوجه نشدن.
چی بدتر از اینکه از خودت بی خبر باشی.
*عنوان از حامد عسکری
حسن خلقی ز خدا می طلبم خوی تو را
تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود
گفت فاطمه تو محضر دست دادیم خداحافظی کردیم. پرسیدم چه حسی داشتی؟ گفت میخواستم بغلش کنم ببوسمش گریه کنم بگم بمون نمیخوام بری ولی زشت بود. بدبختی از همونجا شروع شد که به جای داد و فریاد و ناخن کشیدن به صورت و گریه و شیون؛ چمدان بستیم دو روز بریم سفر؛ بعد فکر کردیم همه چی حل شد.
آرایش ها و قرائت های مختلفی از تنهایی وجود داره؛ یکیش اینکه سعی میکنیم/میکنن عدد last seen یه عدد تکرار شونده و مرتبط باشه.