ساعت ۱۱ شب با گوشی مامانش عکس منو از لیست تماس پیدا کرده و با من تماس گرفته میگه دلم گرفته بیا پیشم صبحانه بخوریم. دو سال و نه ماهه ست و شکل همدلیش و محبتش باعث میشه وقتی از نظر روحی دچار نوسان میشم اولین مسکنم حرف زدن با ایشون باشه. یه لحظه هایی انقدر منو خوب بلده که در دل تعظیم میکنم به فهمش...بدون کلمه با نگاه منو از حفظ میخونه.