همه ی بچه های من

دیشب پیامک فرستاده میام دنبالت ساعت نهارت بریم غذا بخوریم صحبت کنیم.
دبستانی بود. می رفتم مدرسه دنبالش اخم میکرد میگفت با دوستام دست نده بهشون نگو عزیزم.الان انقدر آقا و بزرگ شده که پیشنهاد بده بریم حرف بزنیم.

قاضیِ دادگاهِ تجدیدنظر

گفت هیزه . گفتم تا حالا با من برخورد بدی نداشته.

همین که بهت گفته آرایش داشتی پاک کردی و چقدر لاغر شدی؛دیگه چی قراره بگه؟!

به نظرم هرکسی ممکنه این تغییرات حس کنه. نابینا که نیست.میتونست نگه قبول دارم ولی گفتنش اسمش هیزی نیست.

اسب سفید آرزوهای من دوچرخه است

گفت بریم پیست دوچرخه سواری.

من همش زمین میخوردم. گفت مگه نگفتی بچه بودی دوچرخه سواری میکردی؟

گفتم اون موقع هم زیاد زمین میخوردم :)

برای خوشبخت کردن خودم

خوشبخت ها پنج صبح کوله رو برمیدارن و میرن کوه.

در اولین فرصت خودمو خوشبخت میکنم.

چرا وقت و انرژی و هزینه صرف میکنیم برای دیگری؟

در بررسی هر رابطه ای به صورت عام در سالم ترین شکل و  مقیاس فردی طرفین باید استاندارهای معمولی و معینی رو دارا باشند. بودن در یک رابطه طولانی این حسن رو داره که با رشد فردی معدل رابطه بالا میره و افزایش رضایتمندی حتی

حالا وقتی از فردیت حرف میزنیم عده ای اون رو مابه ازای خودخواهی میدونن و میپرسن سهم طرف مقابل چی میشه؟ گذشت ایثار و سایر فضیلت ها رو میشه در چنین رابطه ای بازتعریف کرد. ما با آگاهی از اینکه رها کردن طرف مقابل با انگیزه ارتقای زندگی شخصی خودمون معدل رابطه رو پایین میاره؛ چنین کاری نمیکنیم و با هدف بالانگه داشتن سطح رابطه گاها به جای تلاش برای "من" ؛  پیش برد اهداف جامعه کوچکی به نام " ما"  رو در نظر میگیریم.




چرا عزیزم دل مرا از کینه خستی*

شبیه حکایت شعر بوی جوی مولیان ، کم مونده لباس به دست بگیرم و بی کفش با پای زخم تا تو بدوم که بهت برسم  بغلت کنم. امید جات خیلی خالیه و رسما با کل حرفهای فلفلی ت تحمل ۱۲ روز ندیدنت داره تبدیل به سرطان میشه در جسم و روحم.

بهشت من همین دقیقه ها؛ همین جاست*

تو از دنیای بازی برمیگردی خوشحالی

من به دیدنِ تو میام خوشحالم

زندگی که سخت میگیره به تو پناه میارم؛ همین حالا که حتی قدت تا زانوی منم نیست.

میشه ببوسمت و در عشقت ذوب بشم.

خوشبخت مثل انسان های نخستین

چقدر ما عجیبیم؛ به جایی میرسیم که تامین نیازهای اولیه میشه حسرت؛ مثلا اینکه کاش ۶ ساعت وقت بشه بخوابم.

بعد انقدر این روند تامین نشدن ادامه داره که مثلا فرصت ۶ ساعت خواب هم که پیش میاد به خودمون میگیم حالا تو که عادت داری به کم خوابی؛ از وقتت استفاده کن یه کاری انجام بده.

بی خبری

گفت: برو آزمایش هپاتیت بده؛ اون با سر گوزن رو دیوار هم ارتباط داشته.
جواب داد: بدونم که چی بشه؟ اون باید بگرده ببینه کی به کیه؛ من که فقط...

نظریه اعداد

داشت بچه ش رو شیر میداد. گفتم  X نامزد کرده.
همینطور که یه دستش زیر سر بچه بود لبخند شیرینی زد و گفت: نامزدی خیلی خوبه. من هروقت با شوهرم قهر میکنم یاد نامزدیمون می افتم می بخشمش.
۱۵ سال بود ازدواج کرده بود و فقط ۳ ماه نامزد بود. می بینی؟ اعداد هم بی اعتبار شدن.