در خودم تازگی بدی هایی پیدا کردم که با هیچ خوبی ای سر به سر نمیشود.
گفت هیچ کس حق نداره عزت نفس ما رو نابود کنه. گفتم یعنی رهاش کنم؟
وقتی صداش میکردم جواب میداد: چیکار داری؟ سه سال صبوری کردم و روزهای سخت امیدوار موندم و به دوست داشتنش ادامه دادم تا رسیدم به حالا که وقتی صداش میکنم میگه "جانم" .
الان رهاکنم هرچی ساختم رو برم؟
با آقایی دوست بشید/ازدواج کنید که حوصله شنیدنِ شخصِ شما رو داره.
فردی که به بهانه کار و گرفتاری دنبال فرار از شما نباشه.
لطفا خوشبختیتون رو بسازید؛ آرزو نکنید.
یه جور معصومانه ای گفت: فاطمه! چرا شوهر من حوصله حرف زدن و نشستن پای درد و دل خانومِ همکارش و وخترعموش و هم دانشگاهی سابقش رو داره؛ گوش میده جواب میده اما سر شام تا من حرف میزنم میگه اگر ضروری نیست باشه واسه بعد. شوهرم با رییسم چه فرقی داره وفتی دوتاشون فقط برای تیترهای ضروری وقت و حوصله دارن!