محال به مرزهای ممکن شدن میرسه اگر خسته نشیم

نمیشه نداریم؛ شمایی که نمیتونی از پسش بربیای.
نه هرکس بره احتمالش
حقوق نمیدم که گزارش ناکامی بهم بدین.با من اینجوری صحبت نکنید خانوم؛ شبیه پزشک هایی که از همراه بیمار تعهد گرفتن در برابر مرگ بیمار مسئولیتی ندارن با من صحبت نکنید خانوم. من همه تلاش شما رو اگر عصر برگردید بگید انجام نشد نمیخوام. میخوام مجابشون کنید که این قرارداد به نفع اونهاست.
رفتم یه محال رو ممکن کنم. محال علاوه بر عشق در برابر عشق در برابر تعهد هم سر تسلیم فرود میاره.

نوشداروی سهراب

هرکس در هر زمانی یک سهراب دارد .

سهراب مصاحبه شغلی، ارتقا سطح زبان تخصصی، یادگرفتن مهارت ارتباطی یا مراقبت از فرزندش است.

سهراب می میرد اگر اولویت زمانت را درست درک نکنی و به موقع اقدام نکنی.

به بیان دیگر ، وقتی شما کار واجبی داری که بر زمین مانده انجام دادن هر کاری جز آن بیهودگی ست.

چرخ بزن! چقدر لباس تازه ت به تنت برازنده ست

ما با خطاها و نادانی هامون بره ها رو گرگ میکنیم

بعد میگیم زمونه ی بدی شده؛ به هیچ کس اعتمادی نیست!


تاجرها همیشه مشغول معامله هستند

تو اهل محاسبه بودی. دو دو تا چهار تا... من اون موقع هنوز شمردن بلد نبودم.
هنوزم تو چرتکه داری؛ من فقط بلدم با انگشت حساب کنم.

نسخه ای برای شفای دیوارها

شوهرش خبر داد باردار شده. امید مثل همیشه سرش تو گوشی بود؛ یک دفعه سرشو بالا آورد موبایل گذاشت زمین و رفت دستشو گرفت بغلش کرد ،بوسیدش. یه لحظه هایی از امید رو باید قاب کنم .

فرق بود و نبودت ....*

دلم برات سوخت.

تا حالا تو برای من پادشاه یه قلعه سنگی بودی ؛ اون لحظه ای که داشتم کاستی ها و کوتاهی های تو رو میشمردم یه شیء بودی که داره کارآمدیش رو از دست میده. از خودم بدم اومد که با تو مچ می ندازم...

همیشه تو برنده باش؛ برنده شدن ادمو تنها میکنه من دوست ندارم از تو جلو بزنم.

شب قدر

بین n تا آدم که به اسم کوچیک صدات میکنن یکی هست که وقتی صدات میزنه فکر میکنی هیچ کس قبل از اون اینجوری صدات نزده.

اگر خواستین امشب خدا رو به نام هاش بخونین طوری بخونید که لحن و آهنگ صدا کردنتون اینجوری باشه.

برای آزادی از کدوم شعله ذکر میگفتیم؟

همیشه فکر میکردم خلصنا من النار یا رب که میگفتیم درباره چی بود کدوم آتش کدوم حرارت آزاردهنده که دعای خلاصی میخواد.
الان حس میکنم شعله درون ماست. داریم دعا میکنیم خدا ما رو از خودمون نجات بده.
شبیه بچه ای که مامانش رو به کمک میخواد وقتی احساس درماندگی و استیصال میکنه.

یا کثیر الوفا

مامان میگن آدم وقتی با یکی قهره سالی یکبار میره میگه سلام میره حالشو میپرسه شاید کاری کمکی...

بابا میگن آدم مگه قهر میکنه یکوقت یکی نیست کار داره بالاخره که میاد؛ وقتی اومد سلامش رو یه جوری بگو علیک بدونه خوش اومده.

میشه فکر کنیم خدا وجود نداره اما اینجوری ما آدمها غریبیم در این جهان؛ غریب تر از حالا...

خدایا اگر هستی؛ منو شبیه حرفای مامان بابام نگاه کن. از فردا آدم بهتری نمیشم فقط اومدم بگم یه رابطه ای اندازه از دور همدیگه رو دیدن و با سر تکون دادن سلام گفتن؛ اندازه یه نگاه گذرا و آشنا که یعنی تو همونی که میشناسمت باید بینمون باشه.

من به آن می ارزم که به من تکیه کنی*

رفته بود ماموریت. عسلویه یا چابهار؛ درست یادم نیست. یک بیت شعر از عالیجاب سعدی برایش پیامک کردم که بعله نیستی و ما را ویرانی فراگرفته از فرط دلتنگی! جواب نیامد تا خودش برگشت و گفت فاطمه چی بود این؟ قشنگ بود دستت درد نکنه. با حرفهای شاعرانه رابطه شکل نمیگرفت. مجبور شدم راه دیگه ای باز کنم؛ لوله زانویی ظرفشویی گرفته؛ سپر جلوی ماشین ترک خورد و ... . با مثلا ناتوانیهام اعلامیه میدهم که آقا بودنت مهم است. برای من که کمک گرفتن برای از جان کندن سخت تر است کمک گرفتن از فرشید یک شیوه ارتباطی ست.