گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست*

یک آهنگ ترکی هست که اولش این بود ؛ کوچلره سوسپمیشم ....

معنیش حدودا این بود که یار دارد از راه میرسد و کوچه را آب و جارو کردم و قند در استکان انداختم و بعد قربان صدقه یار میرود یک جور شیرین و دلبرانه ای.

التهاب آمدن یارش را میخرم بیقراری و شوق و امیدش را؛ حال خوشش با یارش را به یورو میخرم؛ گران میخرم اما آدم اگر به چنان حالی برسد دیگر پای معامله نیست.فروشنده نیست. غرض که اهل معامله ها به آن "حال" که باید نرسیدند.

عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت*

میخواستم از تو باهیچ کس حرف نزنم. اما خوب صداش پیچید ....

شکستن تصویر تو حالم را خوب نمیکند؛ تو را خودم خط به خط کشیده بودم. از دوست داشتنت راضی ام. عشق راهی ست که آدم تنها میرود؛ معشوق تنهاترت میکند؛ تنهایی که دلپذیرترین بی صدایی جهان است.


زندگی با تو نفس میکشه

رسیدم خونه حرف زدیم عذرخواهی کردم.
اون شب که بحثمون شد یه جور قشنگی گفت: فاطمه چیز بدی به من نگو؛ خودت اذیت میشی.
امشب گفت قهر نبودم اهمیت ندادم به حرفت تو منو دوست داری دیدم دعوام کردی بغضت گرفت حالا این وسط عصبانی بودی یه چیزی گفتی بد هم گفتی.
دلم میخواست همون شب که دعواش کردم بغلش کنم گریه کنم دیدم هندی بازیه.
پسرکوچولوی ۱۵ ساله؛ تو یه دوست خوبی یه معلم بهتر.

معدلِ خونه

مامان با دقت و هیجان نشسته رو به روی تلوزیون؛ سپهر داره پرتره صورت مامان رو میکشه. من دارم درس میخونم و همزمان مامان رو در فوتبال دیدن تنها نمیگذارم. بابا چند دقیقه یکبار با فریادهای مامان چرتش پاره میشه و از مامان میپرسه: گل شد؟ حال خونه خوبه. حال خونه معدل حال آدمهاشه.

شانه به شانه؛ نه

در همان روزهای عزیزم تو بهم آرامش می دی تو همونی هستی که منتظرت  بودم ....درست در همین روزها اگر داستانتان جدی شد و به ازدواج رسید توافق کنید از آقای همسر وکالت نامه محضری بگیرید برای طلاق. که برای رفتن منتظر کسب رضایت حضرت عشق نباشید. تازه اینجا مردتان میشود شریک.

گعته بودم که تو را دوست ندارم دیگر*

پرهام از ساعت ۲ داره مجابم میکنه ازش عذرخواهی کنم؛ تماس بگیرم پیام بدم اما زندگی که خاله بازی نیست تو مامان عروسکم باشی عصر هم بری خونتون. آدمها غرور دارن احترام دارن وقتی آخ نمیگن درد بیشتری رو تحمل میکنن 

خراب کردم و عذرخواهی خراب ترش میکنه مخصوصا که روی من خیلی حساب میکرد.

در عوض منو محک زد. هم برای خودش درد داشت هم من؛ هم من؛ هم من.

امیدِ ریاضی

داشت مباحث آماری طرح را بررسی میکرد. نتیجه ها را که ارائه داد بعد گفت البته با امید ریاضی بخوایم نتیجه رو بگیم فرق داره و میشه روی این طرح کار کرد.گفت نظر شما چیه؟ اصلا گوش نداده بودم که نظری بدم.فرصت خواستم مجدد مطالعه کنم و بعد خدمت حضرتش برسم. فقط داشتم به پنجره خیال انگیز احتمالات از منظر امید ریاضی فکر میکردم.

هیزم اول پایه سوزاندن خود را گذاشت*

یکی از راه حل های انتقام گرفتن این است که برای تنبیه کردن آدمی شبیه او بشویم.
آخرش بعد از تنبیه فرد مذکور برای ما چه می ماند؟ یک " من " که دیگر دوستش نداریم.
* عنوان از فاضل نظری

خطر ریزش کوه در مسیر روبه رو

مامان وقتی میخواد در سکوت به من هشدار بده که دارم غلط میرم میگن؛ چه فاطمه ای بودی چه فاطمه ای شدی!

این بار همدل بودم با مامان درباره نظرش. با این فرق که من علاوه بر نظر دادن باید بتونم موثر باشم در زندگی خودم.

ابتذال با میک آپ ملایم

قبل از عید داشتم به دوستی میگفتم حس میکنم دچار ابتذال شدم.
بعد از چندین ماه دست به یقه شدن و مذاکره و مهربانی با خودم امروز دیدم بخشی از این ابتذال از " ادای همه چیز خوب است" می آید. از ادای من چقدر عالی ام