دور و زیبا بمان

پاییز و زمستون خودش یه بغض و غمی داره که خوب هرکس به شکلی مهارش میکنه. فلذا اندوه ها را از بهار و تابستان شیفت ندیم جلو؛ از پنجره شب سی ام/سی و یکم شهریور بریزیم دور. آنقدر دور که هرگز راهمان به آنجا نیفتد.

همه مثل هم هستیم

آب زیاد بود. پاچه شلوارها رو تا زدن . من نزدم.تا تهران تو ماشین میگفتن فاطمه میخواد بره بهشت شلوارشو تا نزد اجر ببره. منم میخندیدم چی میشد بگم اخه. طبیعتا اولش یه کم توقع نداشتم سه ساعت سوژه بشم ولی بعد دیدم بهتره به فاطمه ای که اونا از من تصویر کردن بخندم به جای اینکه تلاش کنم بگم نظرشون صحت نداره.

Teselli etmenin ne faydasi var *

قبل از عید که شنیدم جراحی کرده زنده موندنش اهمیتی نداشت.
الان که بیشتر فکر میکنم بعید میدونم به خودم راست گفته باشم.
روان آدم چقدر پیچیده ست.چقدر خوب به خودم دروغ میگم.

کمی آزادگی لطفا

مبادا از کسانی باشید که از گناه دیگران بیمناکند و از کیفر گناه خود آسوده خاطرند.
از حسین بن علی؛ تحف العقول، ص ۲۷۳

فردای عاشورا

درست مثل روز تولد؛ اول ماه و سال نو که به خودمون قول میدیم تغییری رو کلید بزنیم...فردای عاشورا روزی هست که یادمون می مونه.روز خوبیه برای شروع.

که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم*

هیچ کس برای رفتن نمی آید. تلاش میکنی صبور باشی و همراه؛ حساس نباشی و هر حال خوشی را به طرفه العینی به باد ندهی. سعی میکنی بدون اینکه غمگین و شرم زده اش کنی در گوشش بگویی: عزیزم رعایت کن؛ خوبِ من! مراعات کن که بی هوا داری زخم میزنی. من کنارت پشت لبخندم لحظه هایی را درد میکشم. باز تلاش میکنی محکم باشی و آسیب پذیر نشوی اما شمشیر که میرود در شکمت و بیرون میزند از آن سوی کمر ؛ نمیتوانی بگویی جان و دلم دقت کن چه میکنی. به جایش می بوسی اش و با جنازه ی خون آلودت ازش فرار میکنی. دوست داشتن آدمها را برای همیشه نگه نمیدارد.

صرف شد عمر گرانمایه به معشوقه و می

غلام  همت آنم که "میتواند" نخواهد. دیگر نخواهد.
حسین وحدانی

حسن خلق

دیشب یه تعریف تازه از خوش اخلاقی پیدا کردم : از هر مشکلی بحران نساختن.

قبول کن که نفاق از فراق تلخ تر است*

من کربلا رفتم.  اما وارد حرم نشدم پرسه زدم گشتم مامان گفت تا اینجا اومدی چرا اینجوری میکنی؟

گفتم مامان مطمئن نیستم بخاطر اعتقاد خودم اومده باشم. شاید بخاطر شماست . فرصت بده یه چند سال...هفت سال گذشته و من هنوز به یقین نرسیدم. خدایا لطفا ما را یا رومی یا زنگی بگردان.

داراترین مرد دنیا هستم زیرا توانسته ام تو را داشته باشم*

من غرور مطلقم آیدا و افتخار من این است که بنده ی تو باشم.
از کتاب مثل خون در رگ های من؛ نامه های احمد شاملو به آیدا
نامه کامل اگر دوست داشتید سرچ کنید بخونید حظ کنید.