پرده ی تیره ی آن پنجره ها را بردار*

حرف رفت سمت اینکه نگاه به آدمها شبیه کالا شده. ذهنم رفت پیش تو. 

این وسط تعمیرکار هم حرف میزد: داغیش تو صندوقه؛ دیگه خوب کار نمیکرد. باید تعویض میشد. گفت خانوم حواست با منه؟ 

معنای متغیر

پیامک فرستاده مژده ی وصل برادر، به خواهر برسان.
پرسیدم یعنی چی؟
گفت نیم ساعت پیش معنیش این بود که چای دم کن الان معنیش این هست که آیفون رو بزن؛ پشت در هستم.

لحظه ها را در لحظه استشمام کن

...کم کم عادت میکنی که کنارت نباشم و فقط در قلبت باشم ....
جمله بالا بخشی از یک داستان کودک با عنوان " خداحافظ راکون پیر" بود؛ و چقدر شرح دوری های ماست. شبیه پیس آخر عطر که حواست را جمع میکنه تمام لذت ممکن را از آن ببری. 

ریحان خانوم

مامان بزرگ بیمارستان بستری شده و بابابزرگم شُر شُر گریه میکنه. میگفت هفتاد ساله عادت کردم صبح بیدار میشم ببینمش؛ آخه چرا نیست! مامان بزرگ از پشت تلفن میگه پسر عمو گریه نکن؛ منم گریه میکنم ها. تلفن روی اسپیکر بود و ما همه خندان و گریان بودیم.

بهشتِ قفل شده

صورت وضعیت سه هفته ست قراره پول بشه؛ پول رایج مملکت. اما نمیشه.
ناظر پروژه کلید بهشته؛  ایشون کلید بهشت قورت دادن. با ناظر دعواش شده! 

اراده کن، من کنارتم

گفت بیا وام با تنفس از جهاد بگیریم کار خودمون رو شروع کنیم. من سرم درد میکنه برای طرح و برنامه هاش؛ برای تلاش و انگیزه ش.

بغل به بغل

رفته بودم دفتر کیمیایی؛ سیزده ساله بودم. من میگفتم دیره باید یه قدمی بردارم مدیرتولید آقای کیمیایی گفت خیلی زوده! نمیشه. تا خونه آغوش مریم نگهم داشت خونه امید بغلم کرد اشکهام رو تکوندم رو شونه ش.

غلط گیر

به خود سانسوری ربط داره یا دورویی؟ 
وقتی فکر کنم ناشناس هستم راحت تر مینویسم.

قدمی بردار

گفتم خوش به حالت؛ تا میگی آخ سه هزار نفر تب میکنن برات! گفت ساده نباش سروری؛ همه در حد چهار تا پیام لوس تب میکنن. اما کسی قدمی برنمیداره.

لبخند بزن و تماشا کن

هر آدمی یه پروانه ست؛ که باید حواست باشه در مشتت نگهش نداری.