جلسه مدیر بهبود کیفیت با سرپرست بخش های دیگه بود.من دیر رسیدم صندلی ها پر بود ناچار رییسم بلند شد من نشستم. ایشون گفتن : باید اسلایدها رو توضیح بدم دیگه نمیشینم. آخر جلسه سه تا از خانوم های مدیر به بنده گفتن شئونات یک جلسه رسمی رو رعایت نکردین که یه آقا که از روی صندلی بلند شدن و من به سرعت نشستم جای ایشون. و اضافه کردن ما که مذهبی نیستیم اما حیا و سلامت اخلاقی این کار رو جایز نمیدونه.
گفتم غم نمی باره به حالم که داری میری؛ به هر حال الان دیگه یه تیکه از منی. انقدر در من زنده ای که دوریت معنا نداره. روی صفحه صابر ابر یه روزی میخوندم هیچ حضوری ابدی نیست لحظه ی بودنش رو قدر بدون. تلاش کردم بدونم قدرِ بودنت چقدره... و الان اینها کمک میکنه به قول شما هندی بازی درنیارم.
از آدمهایی که مشکلات خلوت رو در جمع حل میکنن خوشم نمیاد. شخصا اگر با کسی مشکلی داشته باشم در جمع ببینمش ابدا بروز نمیدم، چرا یک نفر سومی باید بدونه من و فلانی مساله داریم؟! هیچ مشکل دونفره ای ؛ سه نفره بهتر حل نمیشه.