پذیرش

بابا گاهی تذکری حرفی و اغلب سکوت 

بچه تر که بودم میگفتم بابا چرا بی تفاوتی؟

الان که بزرگ تر شدم میفهمم بزرگتری سکوت میطلبه فرصت دادن نیاز داره و نادیده گرفتن خطاها و دوباره با آغوش باز پذیرفتن.

چه طور ندیدم که گاه روی پوست تخم مرغ راه میروم؟*

حقیقت همیشه خوشایند نیست اما نتایج حقیقت همیشه احساس استواری از خویشتن، احساس معقولی از امکانات و یار و همراهی است برای اینکه از زندگی که در حال حاضر داریم به سوی زندگی ای که بیشتر دوستش داریم گام برداریم.
عنوان و متن از کتاب" حق نوشتن"، جولیا کامرون

حواسم به صدات پرت شد، حرفت رو نشنیدم

نمیدونست من کجا سیر میکنم که! شکوه میکرد چرا حواست نیست.

حدفاصل بلاهت تا صداقت

هر وقت احساس از خودمتشکر بودنم من رو احاطه کرد بهم بگید؛ نشون به نشون ال سی دی شکسته گوشی! به شکل اتومات برمیگردم به حالت تنظیمات کارخانه .

روز دانش آموز

 الگوی روز دانش آموز به جای یک نوجوان محقق و خلاق ؛ نوجوانی ست که به جنگ تانک میرود.

+من با کلیت فرهنگ شهادت مشکلی ندارم، عرضم این هست چرا همه چیز رو به هم گره میزنیم! 

برسد به دست خودم

وقتی از دیگران فراری ام به خودم پناه میارم؛ از خودم هم که فراری ام باز به خودم پناه میارم. این " خودم" معبد منه.

نیستم

گفتم احتراما تا اطلاع ثانوی حتی در شعاع هفتصد کیلومتری منم نباش! 
خندید جواب داد: من نباشم یا هیچ کس نباشه؟
گفتم هیچ کس نمیتونه باشه؛ فعلا در بسته ست. شما چون کلید داری و پشت در نمی مونی خواستم خواهش کنم از کلیدت مدتی استفاده نکن.

برای پنیرک

من مسئولِ توام ولی مسئولِ بی مسئولیتی هستم.
منو می بخشی؟

نبش قبر

گفتم بهش بگم؛ نگم! 
 دوتامون خسته میشیم از بحث تکراری و فرساینده. پس نگفتنش بهتره. گاهی بحث قفل میشه. باید صبور بود.

کوچه خزان، گذر اردیبهشت

امشب که برمیگشتم دیدم اسم کوچه ای که همراهش رفتم تا راه گم نکنه بمبست خزان بوده.