امانوئل

نمایشنامه ی "نوای اسرارآمیز" اشمیت خوندم. یه جاهایی از نمایشنامه هست که با ولع دوباره میخونم...چقدر خوب تموم میکنه چقدر احساس انسان این عصر رو خوب میشناسه چقدر دیالوگ های خوبی دارن شخصیت ها باهم. 

درستو بخون!

یه طور بامزه ای خطابم میکنه: سروری! 

 صدا کردنش به شکل خوشایندی ذهنم رو به زمان دیگه ای می بره که درست نمیدونم کجاست.

تلخی ناگزیر

اینکه به تو پشت کرده و میروم

برای دیدن روزهای بهتر نیست 

برای ندیدن روزهایی است

که شاید از این هم بدتر باشد.

تورگت اویار_از مجموعه شاعران ترک زبان

خوب شد دردم دوا شد، خوب شد*

هرچی فکر میکنم هیچی یادم نمیاد. به تصمیم ذهنم برای فراموشی احترام بگذارم یا بیشتر بگردم؟!

درماندگی آموخته شده*

گاهی که فکر میکنیم اوضاع از کنترل خارج شده فقط چنین تصوری داریم اما حقیقت نداره.

خلق را از طره ات آشفته تر خواهیم کرد*

به مویی بسته صبرم، نغمه تار است پنداری
دلم از هیچ می رنجد، دل یار است پنداری...
نظیری نیشابوری

رنگ دانه های جمعه

جمعه نیلی رنگه. با آرامش جمعه میشه رنگ کل هفته رو تغییر داد. 

جهت استحکام اعصاب

بددهنی خوب نیست ولی قطعا اولین فحشی که به فرزندم یاد میدم "به درک"خواهد بود.

دلایل من برای نگه داشتن و از دست دادن

هر وقت ازش عصبانی ام پیامهاش رو از روی تلگرام پاک میکنم. هر وقت ازش غمگینم مرور میکنم پیامی اگر باشه...داشتم مرور میکردم چت ها رو متوجه شدم آخرین بار آبان 96 ازش عصبانی شدم. 

یادداشت های یک بستری

فردا تمام وقت پذیرای عیادت کنندگانم هستم. خیلی هم از دیدنتون خوشحال میشم. 
امضا یک سرماخورده ی بستری
+به کسی که تمام روز به بستر میچسبد بستری میگویند.