مثلا به چی فکر میکرده که سروده:
از آن گناه که خیری رسد به غیر چه باک
اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک
آقای نیما روی کانالش نوشته بود:
تا از یکی خوشتون میاد بهش نگید عاشقتم! بگید کنجکاوتم؛ یعنی میخوام کاونده ی کنج هایت باشم...
به من اگر بگی یه روزی آدمی بودی که خانومهای کدبانوی اطرافت رو دست می نداختی که افکارشون زندانی مطبخ هست میگم نه! حتی اگر بگی تو آدمی بودی که وقتی محجبه نبودی میگفتی نفستون نمیگیره زیر چادر؟ میگم نه من نگفتم. بیست سال بعد هم چیزی که الان هستم رو اعورانه و مشکوک و دور از خودم میدونم.
افتخاری داشت میخوند " ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود..." بعد من سر گذاشته بودم رو شونه امید نه قطره قطره؛ شلپ شلپ اشک می ریختم. مامان گفت میشه بسه؟! امید گفت چرا نمیشه؛ بله میشه.