فهمیدم دوست بارداره؛ دوماهه.
گفتم باورم نمیشه مامان شدی! گفت خودمم هنوز باورم نمیشه.
الان اندازه ی یه حبه انگوره...به همون شیرینی.
فهمیدم دوست بارداره؛ دوماهه.
گفتم باورم نمیشه مامان شدی! گفت خودمم هنوز باورم نمیشه.
الان اندازه ی یه حبه انگوره...به همون شیرینی.
در مسیری که دست در دست هم
راه میرویم
اعجاز تو رفته رفته
بزرگ تر و بیش تر میشود
در من اما از زخمی کهنه
به جا مانده از انتظاری طولانی
دارد خون می چکد
تورگوت اویار
یه خانومی امروز داشت در مترو میگفت مغزفندقی،خوشمزه،ارزون
تبلیغات میکرد ویفرهای شکلاتی بفروشه یا داشت کسی رو فحش میداد؟!
نشونی تو رو میداد.