ترجمانی چنین باشکوه

خدا حتی اگر ماحصل ترس بشر از تنهایی باشه باز سراپا احترامم در برابر این شکل آراستنِ ترس و ترجمه ی تنهایی به پرستش. 

حرارتِ روزهای یخ زده

وقتی بی حوصله ام میخزم تو لاک خودم. کتاب خوندن رو به هم کلامی با دیگران ترجیح میدم. وقتی در روزهای اینطوری به بقیه میگم تنهایی راحت ترم دیگه حرفی پیش نمیاد اما دوست در جواب میگه منم جزئی از تنهایی توام؛ صبح چه ساعتی کجا باشم؟ 

غم شویی

آرایش واترپروف علاوه بر استخر یا برای محیط مرطوب یا ماندگاری در ساعات طولانی کاربرد دیگه ای هم داره؛ اینکه خانوم ها بیخیال و راحت گریه کنن.

حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست*

به خواست آدمهایی که مورد وثوقمون هستن احترام بگذاریم.دوست داشتن یکجور اعتماد کردن هست؛ نیست؟!

اصبحت امیرا و امسیت اسیرا*

خیلی بالا و پایین داره دنیا...ولی جدی نگیر و دل نبند.

اعترافات سلول انفرادی

زندگی میتونست به جای بنفش، صورتی باشه اگر کم خطاتر بودم...انتخاب های درست تری داشتم و تنبلی نمیکردم. دفع الوقت نمیکردم و باور میکردم آینده رویای ندیده نیست. 

شادی ورزش کردن شبیه نشاط روزهای عاشقی نیست؟

از جمله دردهای شیرین میشه به بدن درد بعد از ورزش اشاره کرد. البته بنده به مدد تنبلی فقط روی صندلی تماشاگرم هنوز.

قول های من به خودم

در چهل روز باقیمانده منتهی به سال 98 تغییراتی که در سال جدید به خودمون قول دادیم رو تمرین کنیم تا به بخشی از نظم روزمره مون تبدیل بشه. 

ذهن خوانی

مثلا به چی فکر میکرده که سروده: 
از آن گناه که خیری رسد به غیر چه باک
اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک

مانند جاروبرقی که می کاود

آقای نیما روی کانالش نوشته بود: 

تا از یکی خوشتون میاد بهش نگید عاشقتم! بگید کنجکاوتم؛ یعنی میخوام کاونده ی کنج هایت باشم...