نگینه

آهنگ اصلا افغانستانی نیست؛ تاجیکستانی هست از خانوم نگینه آمونقولووا. اسم آهنگ هست: چگونه با تو بگویم که بی تویی ست غمم.

اوانژلین*

امشب کلبه عمو تم تموم کردم. کتابی در ستایش آزادی و آزادگی...

چیزهایی هم هست که کم و بیش میدانی

میگفت رهاش کن بره رییس! 

البته چرت میگفت :)

موسیقی ضربی

شما در جمع جدی گرفتن رو تمرین کن اما در خلوتت بزن به طبل بی عاری! حتی جدی گرفتن رو میشه به شوخی گرفت.

نبض خودت دستت باشه

فکر کنم دارم سرمامیخورم. باید تا قبل از عطسه اول خودم رو نجات بدم.

آناگاوالدا میگفت مثل سرماخوردگی؟! 

تقدیم به خودم

یه آهنگ افغانی پیدا کردم که عجیب من رو سر شوق میاره. دیروز برای دوست گذاشتم گوش داد؛ بخش هایی رو معنی کردم گریه کرد...گوش میدم یه حال خوشی داره که گفتنی نیست. حس میکنم بال درآوردم...آهنگش معطره؛ بوی خوشش هوای این روزها رو عطرآگین کرده.

باز به دست می آوردیمش

بزرگترین تهدید، خطر "از دست دادن خود" است که به قدری بی سر و صدا رخ میدهد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.
یادم بیاد مینویسم کجا این رو خوندم!

حتی اگر پیش آمده!

اینهایی که میگن از اشتباه کردن نترس نمیدونن ممکنه پات سُر بخوره و چند سال عقب بیفتی. از اشتباه کردن بترس و از هر اشتباهت درس بگیر اما اجازه نده ترس از اشتباه کردن قبل از مرگ تو رو به یک جسد بی جان و ناتوان بدل کنه. 

هدیه لحظه آخری

رفتم شهرکتاب برای خرید لوازم تحریر؛ با پول مداد رنگی 36 رنگ و پاستل 24 رنگ و خودکار ژله ای 12 رنگ و گواش آبرنگ ، میشد برای دخترکوچولومون دوچرخه جدید بخرم . فقط چون خیلی دیر بود نرسیدم به دوچرخه. قیمتها رو که روی دیجی کالا نگاه کردم حتی دوچرخه میتونست خرید به صرفه تری باشه ولی خوب در نهایت حس کردم فقط لوازم و تحریرهای متنوعی خریدم که بی هدف بودن و بی فکر بودن هدیه پوشیده بمونه و لو نره. ولی خودم احساس رضایت نکردم.

اصل جایگزینی

عادت های خوب با ممارست بخشی از روزمره ی ما میشن و زندگی رو بهتر میکنن.