اگر همکارتون اول صبح با کلی گل نرگس وارد اتاق شد با این توجیه که "جلوی ماشینتون چند وقت پیش نرگس دیدم؛ فکر کردم حتما دوست دارید!" شک نکنید این پایان ماجرا نیست و احتمالا ایشون قراره مرخصی تشریف ببرن و حجم انبوهی کار انتظار شما رو میکشه.
بیشترین چیزی که از سریال How I met your mother یاد گرفتم اهمیت حرف زدن بوده. که اگه مشکلی بینتون هست، برین سراغ طرف و باهاش حرف بزنین. و خوب مادامی که طرف مقابلتون آدم منطقیه، این روش در موردش جواب میده. این وسط بدترین اتفاقی هم که بعد از حرف زدن ممکنه بیفته اینه که هیچ اتفاقی نیفته.
از کانال ضحی
استادم میگفت آدم در تنهایی خودش رو میسازه در جمع اونچه پیش تر ساخته شده رو به نمایش میگذاره. میگفت برای تغییر زندگیت؛ از تغییر تنهاییت شروع کن.
جمله فوق جز اراجیف گویی دهن پرکن هیچ کاربرد دیگری ندارد. هر ارتباطی تلاشی دونفره ست حتی رابطه مادر فرزندی...مادر از نوزادش لذت تحصیل میکنه که تا صبح بیخوابی رو می پذیره و به فرزندش شیر میده. انسان از پروردگارش توقع یاری داره که پرستش رو انتخاب میکنه و اعلام میکنه : ایاک نعبد و ایاک نستعین...
عریان گویی های من رو ببخشید
موسیقی که صبح گوش میدم میتونه یک روز پر استرس رو به نظرم کمی ناآروم جلوه بده و یک روز تکراری رو افسرده کننده...تاثیری که روی حال داره بی تردید قابل انکار نیست.