۱۲۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

به چه بهانه ای یادت بیارم مهمی؟

دیروز داشتم فکر میکردم بهت بگم دکتر رفتی؟ چی شد؟
بعد دیدم در برابر سوال احتمالی " باز چی شده مهربون شدی" هیچ جوابی ندارم.
فلذا سکوت کردم چیزی بهت نگفتم :)

اولویت های دهه چهارم و پنجم

ازش میپرسند عاشق همسرت هستی؟ میگه نه عاشق نیستم اما زندگی خوبی داریم میذاره کارم رو بکنم اذیت نمیکنه این خیلی مهمه!

در یک سنی دیگر صدای قلب زندگی را هدایت نمیکند. ترجیح میدهی کنار آدمی باشی که به جای تجلی احساسات پررنگ یک آرامش باثبات را کنار هم پی میگیرید. هر روز یک بهانه ای برای غوغا کردن پیدا نمیکند که تهش به اینجا ختم بشود که به من بیشتر محبت کن! نحس بازی درنمی آورد که بهش بگویی به خدا مهمی کوتاه بیا! اینکه هر روز در پناه یک رابطه امن سرکار بروی فرق دارد تا از یک رابطه که همش محل بحران و تنش رمانتیک است چند ساعتی به کار پناه ببری!

رابطه خوب رو باید ساخت

یک دوست عزیز روی کانالش نوشته" عشق یعنی هیچ گله و گلایه ای نباشه"
وقتی عاشقیم عیب های معشوق حسن تعبیر میشه.
 سعی کنیم در روزهای عاشقی همون روزهایی که به مهم ترین اختلافات میشه خندید با هم خیلی شفاف و ملیح حرف بزنیم تا مشکل های کوچیک رو به لطف شور و حرارت ابتدای عاشقی حل کنیم و به درک مشترک برسیم . وقت بذاریم برای پیدا کردن هم...بعد اگر اینطور پیش بریم روزی که شور از حرارت بیفته باز هم برای هم خواستنی هستیم چون روبه رومون کسی هست که برای شناختنش وقت گذاشتیم و برای ادامه دادن ارتباط در یک سطح محترمانه تلاش کردیم. روزهای بعد از عشق احتمال زیادی وجود داره که فهم عمیقی که بین دونفر شکل گرفته بتونه کمک کنه رابطه حفظ بشه.

لاک پشتی که منم

استاد کارگاهم فرمودن رشد ما در توان گفتگو کردن هست! فی الحال که باید به امر حضرتش از لاکم کوچ کنم و وسط جمع تدارک دیده شده ادامه ی حیات بدم. البته جمعشون رو دوست دارم؛ لاکه فقط یه کم بزرگتر از لاک خودم‌.

شر یانسین

" حق دادن " براتون کار آسونی باشه که آرامشتون حفظ بشه؛ به آسونی وقتی که یک مشت پر رو وقتی جلوی پنکه میگیری در هوا پخش بشه. ترک ها در همین زمینه ضرب المثلی دارن که میگه: تو درست میگی؛ فقط بذار شر تموم بشه!

پایان یک علیرضا

گفتم چه خبر از علیرضا؟ گفت زنش( زنش ها! نه خانومش یا همسرش) بارداره! خودشم هر وقت بیرون می بینم با یه دختره ست؛ یکی از همکاراش.

گفتم همکارشه مساله رو ناجور جلوه نده! گفت فاطمه چرا کیف میکنی خودتو بزنی به اون راه! همکاری که هرشب تا یازده شب باهاش بیرونه اسمش دوسته.

اگر بهم میگفت علیرضا مرگ مغزی شده انقدر غم نمی ریخت به جونم.

محدوده خطر

از آدم های بی دلیل مهربون میترسم؛ باگذشت هایی که هرکس اذیتشون کنه لبخند میزنن رد میشن. اصلا ابراز نمیکنن خشم و اعتراض دارن...اینها یک روز همه ی سکوتهاشون صدا میشه و دیگران رو در نفرتشون غرق میکنن.

تولدت مبارکمون باشه

شما بهشت منی
همونجا که هر ممنوعه ای قابل انجامه.
همیشه باش ؛ حتی دور
وجودت امنیت میده به جهان من.

دیدگاه رذیلانه

بعد عاطفی قضیه رو که کنار بگذاریم و ۱۶ سالگیم منو مدیریت نکنه؛ حس میکنم دلتنگی قلب نیست که هر سلولش بمیره دیگه نشه کاری کرد...دلتنگی گاها حکم آپاندیس رو داره. اون گوشه کنارا هست. نباشه هم اهمیتی نداره باشه هم حسن مضاعفی نیست!

منتظرِ یه نرو بودی

پرسید چه حسی داری؟ گفتم دخترم رو شوهر دادم اون غول بیابونی هم که خرید دامادم بود. ندیدی چه جوری زاپاس پرت کرد؟ درو کوبید؟ سیم سر فیوز من با موچین ابروم درمیاوردم اون با دم باریک درآورد.حالا یه شهر دیگه با یه پلاک دیگه داره تردد میکنه. اما من بی پلاک هم میشناسمش. یه وقتایی که بیرونیم ۱۳۲ می بینم میگم خودشه همه میگن اَاَاَه باز فاطمه شروع کرد مگه هر ۱۳۲ یی که می بینی مال تو بوده؟ اینا نمیدونن آدم وقتی دلتنگ میشه اسم کوچیک هر مردی رو صدا بزنن با اسم کوچیک حضرت معشوق یکی باشه سربرمیگردونی میگی نکنه خودشه؟ اینا که میگن باز فاطمه شروع کرد متوجه نمیشن آدم نمیتونه با امضا کردن قول نامه و مبایعه نامه و عقدنامه از پاره تنش دل بکنه.منو ببخش. الان پشیمونم. میشه برگردی؟