هر سه نمایش روی پرده دارن.
از دست ندین.
یک جایی هم هست که آدم به خودش میگه: " بس کن دیگه؛ ببین ؛ بفهم"
یه اتفاقی می افته که میفهمی لازمه دست برداری از نفهمیدن!
ساعت یک شب
اینجا تهران است وسط محوطه بیمارستان.
نبض لحظه ها دست امیده
تپشش مریمه
و من فقط یک جفت چشمم برای تماشا؛ و نه بیشتر.
کمک کردن به زندگی ما معنی میده.
فقط مراقب باشید به جای آدمها برای اهدافشون تلاش نکنید. چون در این صورت معنی زندگیشون رو تهدید کردید.
به فارست گامپ کافیه بگید forrest run اونوقت فارست خودش بلده دور ایالات متحده رو بدوه.
یادم نیست کی فوت کرده بود. در مسیر برگشت از ختم بازار وصیت داغ بود من به داداش کوچیکه گفتم هروقت مردم سر خاکم دف بزن یا آواز بخون تاریکی قبر سبک بشه؛ داداش کوچیکه گفت تو غزل بخون برام فقط تند تند نه ها؛ شمرده.
منزوی سعدی از همه بخون. و از واجبات وصیت به جا آوردن است.
همیشه برای من کاریزما داشت؛ از بیست سالگیم. آدمی که جرئت و شجاعت این رو داشته که شبیه هنجارهای غلط و تکراری جامعه نباشه به قیمت اینکه بقیه ( امثال من که الگوهای نادرست و بی رحمانه ای برای قضاوت داریم) درباره ش بدترین چیزها رو فکر کنن.خوشحالم که ۷ سال زمان برد و خوشحال ترم که بالاخره اتفاق افتاد.