به گیسوگشایی نرسیدیم اصلا. شانه گیر کرد به موهاش و شکست.
و من آن شانه ی شکسته را از هزارنوی آن دوست تر دارم.
به تو می بالم به هزاردلیل
آخرین دلیلم اینکه به همسرت یاد دادی در ۲۲ سالگی لازمه و باید بپذیره تنها بری سفر.
دنیای الان ما به دخترایی شبیه تو خیلی نیاز داره. از خودت مراقبت کن خانوم.
باهم رفتیم صبحونه ی جمعه رو آهار بخوریم. جلوی طباخی ایستادم؛ دوتامون چندان خوش دل نبودیم نسبت به خوردنِ سیرابی اما گفتیم بریم تجربه کنیم.
همراهِ؛ اغلب نه نمیگه. حتی وقتی گم شدیم از اول جاده چالوس سردرآوردیم صدای خنده ش قطع نمیشد. داشتنت سرمایه ست رفیق.
فاطمه! برم بهش بگم دوستش دارم؟
حس تو هست به اون ربطی نداره نظم ذهنیش رو به هم نریز
بعد که از هم جدا شدیم تماس گرفتم گفتم به فهم من اکتفا نکن کاری رو بکن که خودت فکر میکنی درسته؛ هرکاری که باعث بشه برمیگردی به امروز نگاه میکنی به خودت بدهکار نباشی.
چه کسی میتواند بگوید "تمام شده" و دروغ نگفته باشد؟
* عنوان و متن از نادر ابراهیمی
با بعضی ها میشه چای خورد.
کنارشون اینکه چی خوندی چی داری برنامه ت چیه پس اندازت چه قدره و ... مهم نیست.
چای خوردن رو دست کم نگیرید؛ با هرکسی نمیشه چای خورد.