کارشناس پزشکی قانونی بود. گفتم جسد معاینه میکنید دکتر؟
گفت نه؛ مجرم هایی که خودشون رو به جنون میزنن معاینه میکنیم.
تا خونه داشتم فکر میکردم آدم باید به کجا برسه که جنون براش نقطه امید باشه.
با خنده زدم بیرون؛ گفت چشمهات از خوشحالی برق میزنه. نگفتم چشمهام رو طوری تربیت کردم که راز اندرون رو بیرون نگه.
جز تو بعید میدونم کسی به من لاک هدیه بده؛ منو دعوت کنه بهم ورق بازی یاد بده یا پیشنهاد بده بریم ترکیه کنسرت ابی. جز من کسی جرئت نمیکنه یک ربع به پنج صبح تو رو بفرسته نونوایی!
اینجا رو خوندن و نوشتن" راضی ام ازت خانوم سروری جانم!"
خانوم سروری هم از شما راضی هستن و ورای رضایت قدردان ۸ سال همراهی شماست.
یادته گفتم با طناب های نامرئی من رو به زمین بستی؟ این کاری نیست که از علم روانشناسی ساخته باشه؛ هنر وجود مبارک شماست.