۱۷۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

رد پا

اگر من مثل ونگوگ در 37 سالگی بمیرم 10 سال وقت دارم کار تاثیرگذاری در زندگیم بکنم. اون کار چی میتونه باشه؟!

ورژن ترسناک من

دیشب گفت هم زبونت تیز شده هم بداخلاق شدی! گفتم شاید هم شما واقع بین تر شدی؛ من همیشه همین قدر بد بودم!

تزریق رنج، تضمینی

دنیا مشابه نمایشنامه "در بسته" سارتر شده. فرشته ی عذاب همدیگه ایم.

مسائل رو زیر میکروسکوپ نبر!

گریه م گرفت دیروز یا پریروز 
به دلیلی که اصلا یادم نیست.
زندگی پر از اتفاقات پیش پا افتاده ست که من بی دلیل بزرگش میکنم. امیدوارم روزی ذهنم عادت کنه به اندازه جدی بگیره.

ای سینه بی کینه غوغات مبارک باد*

 نشستم به تماشای خودم.

*عنوان از مولانا

و قعدت بی اغلالی*

بخشی از نمایش "عشق لرزه" اشمیت یکی از شخصیتها از بدبینی دیگری گله میکنه. دیگری در جواب میگه: هنوز بابانوئل رو ندیدم که بخوام خوش بین باشم.
حقیقت این هست که هیچ بابانوئلی در جهان وجود نداره که تو رو به آرزوهات وصل کنه و این خبر بدی نیست.
* معنی: و آرزوهای دور و درازم مرا غل و رنجیر کرده اند.

کلاف سر در گم

مهم ترین تصمیمم برای سال 98 این هست: دست از پیچیده کردن بردارم. دارم تمرین میکنم؛شاید بشه تغییر کنم. مسائل خیلی ساده تر از "سیستم پیچیده ساز شخصی من" قابل حل هست.

شاید یه روزی دیدی تو یه جاده یه آشنا منتظرت ایستاده*

دیشب باهم حرف زدیم. گفتم یه گره مالی دارم به دست تو باز میشه؛ بغض کرد گفت من و تو چهل و شش هزار کیلومتر با هم راه رفتیم؛ از وقتی من نوساخت بودم و تازه از کمپانی اومدم بیرون. گفتم بفهم منو؛ من دوستت دارم. بعد از تو تا مدتی هر پرشیا سفیدی تو خیابون ببینم دلم می لرزم که تو هستی یا نه؛ گفت همتون مثل همید. کارتون که با ما تمام میشه رهامون میکنید. میرید با یکی بهتر؛ گفتم تو لیاقتت بیشتر از منه؛ میخوام با کسی باشی که لایق تو هست! گفت همه وقت جدایی ازین حرفها میزنن. پیاده شو برو. میخوام تنها باشم. دوست داشتنی که به جدایی ختم بشه به درد واشر سرسیلندرم میخوره! گفتم تو خودت میدونی روزهای زوج که باهم نیستیم چقدر دلم تنگ میشه؛ ولی چاره ای نیست...شاید بهتره جدا بشیم.

در آغوش خواب

آفتاب ملایمی افتاده بود روی ماشین اما دو طرف جاده هنوز برف بود. پلکهام سنگین شد ماشین رفت رو این بیل بیلکها که قیژژژ صدا میده و از خواب پریدم. با تمام وجود داشتم با خواب می جنگیدم. خیلی سخت بود.

زمستان

دوری مثل خاک میمونه؛ آدم رو سرد میکنه. یادت به ذهنم قفل نمیشه اما هست؛ گاهی گداری...

قفل شدن حرف اضافه ش چیه؟! به با برای و....