یک وقتی عزیزی تواضع پذیرش خطاش رو داره؛ اما گاهی آدمها چنان در داشته هاشون غرقن که اگر با محبت و ظرافت هم خطایی رو گوشزد کنی باز تو نادانی که حکمت کار حضرت خضر رو فهم نکردی...
اولویتم ارتباطیم دربازه آدمهایی که مجبور نیستم بپذیرمشون؛ مثلا جزو همکاران یا خانواده م نیستن "رفتار محترمانه" ست. منظورم از رفتار غیرمحترمانه فحش دادن نیست ها!
اگر دوستِ نزدیکم هم باشه، خیلی دوستش داشته باشم، آدم مهمی در زندگیم باشه و ارتباط صمیمانه ای باشه باز وقتی رفتار طرف مقابلم محترمانه نیست از این ارتباط فراری ام.
دلم بلند پروازی نمیخواد. دیگه نه!
گیرم فکر کنن عقب افتاده ام؛ من همینم. همین معمولی ساده.
بزرگ شدم که نمیگم خسته ام؛ که میفهمم دست اندازها و پستی بلندی ها بخش هایی از زندگی هست و باید صبورانه از سر گذروند.
در کمال ناباوری امروز نه فشارم افتاد نه سرم گیج رفت نه زمین خوردم نه حالت تهوع گرفتم نه مردم! اندازه یه سکه پنجاه تومنی چشمم تر شد و قلبم آنی صاعقه زد. آدم به روزهای نه چندان خوب عادت میکنه.
در وجود همه ی ما یه مادام بوواری وجود داره که رنجهاش به زندگیش معنا نداده و امروزش رو موهبت نمی بینه و از همه چیز فراری و دلزده ست.