دوست دارم یه جایی برم کنار سرپرست کارگاه یا مسئول خط تولید کار کنم.
سخته ولی آماده ام سختی هاش رو تحمل کنم.
الان امسالی که این همه سخت گذشته فهمیدم باز هم میتونم سختی تحمل کنم.
سخت کوشی و پشتکار هر در بسته ای رو بالاخره باز میکنه.
دوست دارم یه جایی برم کنار سرپرست کارگاه یا مسئول خط تولید کار کنم.
سخته ولی آماده ام سختی هاش رو تحمل کنم.
الان امسالی که این همه سخت گذشته فهمیدم باز هم میتونم سختی تحمل کنم.
سخت کوشی و پشتکار هر در بسته ای رو بالاخره باز میکنه.
امشب به همکار سابقم گفتم اگر سرکار نرم...
گفت دنیات رو بزرگ کن. این نشد بعدی
بعدش خندید گفت تو همیشه همه چی رو منحصر به فرد و بی تکرار می بینی. این نگاه رو به آدمها هم نداشته باش. هیچی در جهان منحصر به فرد نیست اونجوری که دختربچه احساساتی درون تو می بینه.
از اینکه انقدر خوب من رو میشناخت یکه خوردم.
یه لحظه ی دردناکی وجود داره که یه آخ بلند میگی و رد میشی؛ عربده میزنی و درد تا مغز استخوانت می پیچه و رد میشی. می میری اما رد میشی. اما از پسش برمیای.
خسته م کرد. بعد خودم و برداشتم و حفظ کردم. چقدر بعدش روزهای سختی بود اما نمردم. من خستگی رو خوب میشناسم؛ چون تجربه ش کردم، چون زندگیش کردم.
از حرفش رنجیدم.قدم هایم را تند کردم که از هم فاصله بگیریم.
کمی دور که شدم، چند قدم یکبار می ایستادم و پشت سرم را نگاه میکردم چون دلتنگ آدمی میشدم که ازش دلگیر بودم.
بعد یکجایی دیدم دلتنگی ش بر دلخوری غلبه کرد. بخشیدمش و ایستادم تا برسد و هم راه شویم.
یه خطای مالی کردم در جابجایی پول ها و یک میلیون و چهارصد از دست داد. تاوان نگرفت حرف درشت نزد حتی اخم نکرد.
فقط گفت فدای سرت و فقط خدا میدونه چقدر شرمنده شدم از اینکه برادرم چنین صبور با خطاهای من برخورد میکنه.
دیروز غروب که کلی سیم بهم وصل بود و روی تخت اورژانس دراز کشیده بودم سعید چشمهاش پر از اشک شد. گفت فاطمه تو رو از دست ندم یکوقت.
چشمهام رو بستم و لبخند زدم؛ قشنگ نیست یکی دلشوره ی نبودنتو داشته باشه؟ یکی که کلی آدم دوستش دارن وسط شلوغیهاش چشمش به نبودن تو هست.
چشمهای سرخش همه عمرم یادم می مونه؛ دستهاش که از دیدن نوار قلبم یخ کرد یادم می مونه. در برابرش خلع سلاح میشم. نمیشه دوستش نداشته باشم:)
گفتم تموم بشه غمگین میشم؟
دیدم نه واقعا.
غمگین نمیشم اما تموم شدنش تموم شدنِ یک دوره آموزشی سخت و نفس گیر بوده.
گاهی پیش میاد که همه چی خوب باشه اما همه چی از دست بره.
من و مامان بابام روز اول عید سه نفر بودیم الان ....
پس همیشه ویرانی یکی از گزینه هاست که محتمل هست.
منتظرم عیال! مرخصی بگیره دوتایی بریم محمودآباد.
انقدر خوش سفر هست و چنان قوی و عمیق قوت قلب میده که کنارش هیچی کم نیست.
دوست هست اما دوستی از جنس خانواده.
* فقط وقتی گرمش بشه و گرسنه باشه اژدهای درونش میزنه بیرون. ولی همین آدم بخاطر من مرداد اومد قشم :))